بود: ناعم، قموص، کتیبه، نسطاة، شق، وطیح و سلالم. برخی از این دژها گاهی به یکی از سران آن دژ منصوب میشد؛ مثلا میگفتند: دژ «محرب» و ... همچنین برای حفاظت و کنترل اخبار خارج دژ در کنار هر دژی برج مراقبت ساخته شده بود تا نگهبانان برجها، جریان خارج قلعه را به داخل گزارش دهند و طرز ساختن برج و دژ طوری بود که ساکنانشان بر بیرون قلعه کاملا مسلط بودند و با منجنیق و غیره میتوانستند دشمن را سنگ باران کنند. [1] در میان این جمعیت بیست هزار نفری، دو هزار مرد جنگی و دلاور بود که فکر آنها از نظر آب و ذخایر غذایی کاملا آسوده بود و در انبارها، ذخایر زیادی داشتند. این دژها آنچنان محکم و آهنین بودند که سوراخ کردنشان امکان نداشت و کسانی که میخواستند خود را به نزدیکی دژ برسانند، با پرتاب سنگ مجروح و یا کشته میشدند. این دژها سنگرهای محکمی برای جنگاوران یهود به شمار میرفت. مسلمانان که در برابر چنین دشمن مجهز و نیرومندی قرار گرفته بودند، باید در تسخیر این دژها از هنرنمایی نظامی و تاکتیکهای جنگی حد اکثر استفاده را بکنند. نخستین کاری که انجام گرفت، این بود که سربازان اسلام شبانه تمام نقاط حساس و راهها را اشغال کردند. این کار به قدری مخفیانه و سریع انجام گرفت که نگهبانان برجها نیز از این کار آگاهی نیافتند. صبحگاهان که کشاورزان «خیبر» با لوازم کشاورزی از قلعهها بیرون آمدند، چشمهایشان به سربازان دلیر و مجاهد اسلام افتاد که در پرتو قدرت ایمان و بازوان نیرومند و سلاحهای برنده، تمام راهها را به روی آنان بستهاند که اگر قدمی فراتر بگذارند، به سرعت دستگیر خواهند شد. این منظره آنچنان آنها را مرعوب ساخت که بیاختیار پا به فرار گذاشتند و همگی گفتند: محمد با سربازانش اینجاست، بیدرنگ درهای دژها را بستند و در داخل قلعهها شورای جنگی تشکیل شد. وقتی چشم پیامبر به لوازم تخریبی، مانند بیل و کلنگ [1]. سیره حلبی، ج 3، ص 38.