پس از تحقیق از کنیزم «بریره» بر بالای منبر قرار گرفت و رو به مسلمانان کرد و گفت: چه کسی مرا در تأدیب کسی معذور میشمارد که اهل بیت مرا ناراحت کرده، در حالی که من از او جز نیکی ندیدم و همچنین مردی را متهم میکنند که از او نیز جز خوبی سراغ ندارم. در این موقع، سعد معاذ [1] برخاست و گفت: ای رسول خدا! من تو را معذور میشمارم، اگر آن کس از قبیله اوس باشد، گردن او را میزنیم و اگر از برادران خزرجی ما باشد، دستور تو را نیز درباره او اجرا میکنیم. این سخن، بر سعد بن عباده، رئیس خزرج گران آمد و برخاست و به او پرخاش کرد و گفت: به خدا سوگند دروغ میگویی، تو قادر بر کشتن او نیستی. اسید بن خضیر، عموزاده سعد بن معاذ برخاست و به فرزند عباده پرخاش کرد و گفت: به خدا سوگند ما میکشیم و تو منافقی و از منافقان دفاع میکنی. افراد دو قبیله در حالی که پیامبر بر فراز منبر قرار داشت، برخاستند تا به جان یکدیگر بیفتند. سرانجام، با فرمان پیامبر از هم جدا شدند و بر جای خود نشستند. [2] این بخش از شأن نزول، با تاریخ صحیح سازگار نیست، زیرا اصولا «سعد معاذ» در غزوه احزاب با جراحتی که برداشته بود، پس از صدور حکم درباره «بنی قریظه» درگذشت. این مطلب را نیز، بخاری در صحیح خود جزء پنجم، ص 113 در باب «جنگ احزاب و بنی قریظه» آورده است. در این صورت، چگونه میتواند، این مرد در حادثه «افک» که ماهها پس از حادثه بنی قریظه رخ داده است، پای منبر پیامبر باشد و با سعد بن عباده به مناقشه و نزاع بپردازد؟ سیرهنویسان میگویند: جنگ «خندق» و پس از آن جریان بنی قریظه در سال [1]. سعد معاذ، رئیس «اوس» و «سعد بن عباده» رئیس قبیله «خزرج» بود. میان این دو قبیله پیوسته جنگ و رقابت وجود داشت و «عبد اللّه بن ابی» نیز خزرجی بود. [2]. همان، ص 11، ابن هشام در سیره خود، از «سعد بن معاذ» نام نمیبرد، فقط مناقشه سعد بن عباده را با «اسید» یادآور میشود. «ر. ک: سیره ابن هشام، ج 2، ص 300.»