بزرگترین قهرمان کفر، عموم مسلمانان، عزیز و ملت شرک خوار و ذلیل شد. [1] جوانمردی
با اینکه زره عمرو گرانبها بود، ولی علی روی جوانمردی دست به آن نزد. حتی خلیفه دوم، علی را سرزنش کرد که چرا زره او را از بدنش در نیاورد. خواهر «عمرو» از جریان آگاه شد و گفت: هرگز تأسف نمیخورم که برادرم کشته شد، زیرا به دست فردی کریم کشته شده است و اگر غیر از آن بود تا جان داشتم اشک میریختم. [2]
سپاه عرب متفرق میشود
انگیزه سپاه عرب و یهود برای جنگ با اسلام، انگیزه واحدی نبود. یهود از گسترش روزافزون حکومت جوان اسلام بیم داشت و محرّک قریش، عداوتهای دیرینه آنان با اسلام و مسلمانان بود. قبیلههای «غطفان»، «فزاره» و تیرههای دیگر به طمع محصولات خیبر که یهودیان آنجا به آنان وعده داده بودند، در این نبرد شرکت کرده بودند. بنابراین، محرک دستههای اخیر، یک امر مادی بود و اگر این هدف از طریق مسلمانان تأمین میشد آنان با خوشحالی هرچه تمامتر به خانههای خود بازمیگشتند. به خصوص که سرمای سال و کمی علوفه و طول مدت محاصره، روح و روان آنان را خسته کرده و دامهای آنان را در آستانه مرگ قرار داده بود. از این نظر، پیامبر هیئتی را مأمور کرد که با سران قبایل نامبرده پیمانی ببندند و بگویند: مسلمانان حاضرند یک سوم میوههای مدینه را به آنان بدهند، مشروط بر اینکه آنها از صفوف «احزاب» جدا شوند و به مناطق خود بازگردند. نمایندگان پیامبر قراردادی را با سران قبایل تنظیم کرده، برای امضا خدمت پیامبر آوردند. پیامبر جریان را با دو افسر رشید: «سعد بن معاذ» و «سعد بن عباده» در میان نهاد. هر دو با هم