بود که سوزش تیر را کمتر احساس کرد و تیر را از پای خود در آورد و به نماز خود ادامه داد، ولی حمله دشمن تا سه بار تکرار شد. بار آخر تیر به شدت بر پای او خورد که دیگر نتوانست مناجات خود را به گونه دل خواهش ادامه دهد. از این رو، فورا با سجود و رکوع کوتاهی نماز خود را به پایان رسانید و «عمار» را بیدار کرد. منظره رقت بار «عباد» عمار را سخت منقلب کرد و با لحن اعتراض گفت: چرا در آغاز کار مرا بیدار نکردی؟ نگهبان زخمی در پاسخ وی گفت: من در حال مناجات با پروردگار خود بودم و سورهای از قرآن را میخواندم که ناگهان تیر اول اصابت کرد. لذت مناجات و شیرینی توجه به مبدأ مانع از آن شد که نماز خود را قطع کنم اگر پیامبر حفاظت این نقطه را بر عهده من نگذاشته بود، هرگز نماز و سورهای را که میخواندم قطع نمیکردم و جان خود را در طریق مناجات با خدا از دست میدادم، پیش از آنکه آهنگ بریدن نماز کنم. [1] بدر دوم
در پایان جنگ «احد» ابو سفیان رو به مسلمانان کرد و گفت: سال دیگر همین موقع ما در بیابان «بدر» به هم خواهیم رسید و انتقام بیشتری خواهیم گرفت. مسلمانان به دستور پیامبر آمادگی خود را برای دفاع اعلام کردند. یک سال تمام از موعد گذشت و ابو سفیان که رئیس قبیله «قریش» بود، با مشکلات گوناگونی دست به گریبان شده بود. «نعیم بن مسعود» که با طرفین روابط دوستانه داشت وارد مکه شد. ابو سفیان از وی خواهش کرد که فورا به مدینه برگردد، و محمد را از تصمیم خروج از مدینه بازدارد و نیز افزود که امسال ترک مکه برای ما مقدور نیست و تظاهرات و مانورهای نظامی محمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم، در نقطه «بدر» که بازار عمومی عرب است موجب شکست ما خواهد بود. «نعیم» به هر غرض بود به مدینه بازگشت، ولی سخنان او کوچکترین اثری در