البته این موضوع، امروز، جنبه آموزش به خود گرفته است و کلاسها و آموزشگاههایی برای تدریس اصول جاسوسی پدید آمده است. امروز، سران بلوکهای شرق و غرب، قسمت مهمی از موفقیت خود را در گسترش سازمانهای جاسوسی خود میدانند که بتوانند پیش از نبرد، از نقشههای جنگی دشمن آگاه باشند و آنها را نقش بر آب کنند. از این رو، ستون رزمی اسلام در نقطهای که کاملا با اصول «استتاری» موافق بود، موضع گرفت و از هرگونه تظاهر که باعث کشف اسرار گردد جلوگیری کرد. دستههای مختلف شروع به کسب اطلاعات از قریش و کاروان کردند اطلاعات رسیده از طریق مختلف به قرار زیر بود: الف) نخست خود پیامبر با یک سرباز دلاور مسافتی راه رفتند و بر رئیس قبیلهای وارد شدند و به او گفتند: از قریش و محمد و یارانش چه اطلاعی دارید؟ وی چنین گفت: به من گزارش دادهاند که محمد و یارانش چنین روزی از مدینه حرکت کردهاند. اگر گزارش دهنده راستگو باشد، اکنون او و یارانش در چنین نقطهای هستند (نقطهای را نشان داد که ستون اسلام در آنجا موضع گرفته بودند) و نیز به من خبر دادهاند که قریش در چنین روزی از مکّه حرکت کرده است. اگر گزارش رسیده صحیح باشد، اکنون در فلان نقطه هستند (نقطهای را معین کرد که قریش درست در آنجا تمرکز داشتند). ب) یک گروه گشتی که در میان آنها زبیر عوام و سعد ابی وقاص بود به فرماندهی علی علیه السّلام کنار آب «بدر» رفتند تا اطلاعات بیشتری کسب کنند. این نقطه معمولا مرکز تجمع و دست به دست گشتن اطلاعات بود. گروه مزبور در اطراف آب به شتر آبکشی با دو غلام که متعلق به قریش بودند برخورد کردند و هر دو را دستگیر کرده به محضر پیامبر گرامی آوردند. پس از بازجویی معلوم شد که یکی از دو غلام متعلق به «بنی الحجاج» و دیگری متعلق به «بنی العاص» است و مأمورند که آب به قریش برسانند.