حالی که مهرها بر آن باقی بود. ابو طالب گفت: آیا این همان عهدنامهای است که همگی نوشتهاید؟ گفتند: آری. گفت: آیا کسی به آن دست زده است؟ گفتند: نه. گفت: برادرزاده من از طرف پروردگار خویش خبری دریافت کرده است؛ اگر سخنش راست باشد از کار خود دست برمیدارید؟ گفتند: آری. گفت: اگر سخنش دروغ باشد من نیز او را تحویل شما میدهم تا او را بکشید. قریش به تصدیق ابو طالب برخاسته و گفتند: از در انصاف وارد شدهای. گفت: برادرزاده من میگوید که موریانه، عهدنامه را خورده است. آنگاه مهر عهدنامه را شکستند، دیدند موریانه همه را، جز نام خدا خورده است. این کار نه تنها مایه هدایت آنان نگشت، بلکه سبب شد که بر عناد خود بیفزایند و سرانجام بنی هاشم به شعب بازگردند [1] و تا مدتی که محاصره باقی بود و «هشام» آن را نقض نکرده بود، در آنجا بمانند. پس از نقض پیمان، ابو طالب اشعاری در تمجید این عمل (پیمان بیمهری) سرود که همه را ابن هشام آورده است. [2] اینها نمونههایی از واکنشهای ظالمانه قریش، در برابر دعوت رسول گرامی بود؛ البته هرگز نمیتوان به صورت قطعی ادّعا کرد که این واکنشها به همین ترتیب صورت گرفته است که ما در اینجا نگاشتهایم، ولی از مراجعه به تاریخ میتوان چنین ترتیبی را به دست آورد، بالاخص که یادآور شدیم مسأله پایان یافتن محاصره اقتصادی در نیمه رجب سال دهم بعثت اتفاق افتاد. البته آزار و اذیت قریش و عکس العملهای آنان، منحصر به آنچه که در اینجا یادآور شدیم- نیست، بلکه آنان در برابر این نهضت عظیم آسمانی، ترفندهای دیگری داشتند که از جمله برای خرد کردن شخصیت پیامبر او را «ابتر» میخواندند و عاص بن وائل سهمی هر موقع نام پیامبر به میان میآمد فورا میگفت: از او دست بردارید، او مردی است عقیم و اگر بمیرد، دعوتش خاموش خواهد شد. در این موقع [1]. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 19؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 61 و الطبقات ابن سعد، ج 1، ص 208، 210. [2]. سیره ابن هشام، ج 1، ص 374- 380.