2. زیر سریر پیامبر، بچه سگی مرده بود و کسی متوجه نبود. هنگامی که پیامبر بیرون رفت؛ «خوله» خانه را جارو کرد و آن را بیرون انداخت. در این موقع، فرشته وحی سوره «و الضّحی» را آورد. وقتی پیامبر از تأخیر وحی پرسید، گفت: «إنّا لا ندخل بیتا فیه کلب؛ ما به خانهای که سگ در آن باشد، وارد نمیشویم». [1] 3. مسلمانان از تأخیر وحی پرسیدند، پیامبر گفت: چگونه وحی بیاید، در حالی که شماها ناخن و شوارب خود را نمیگیرید؟ [2] 4. عثمان مقداری انگور و یا رطب برای پیامبر به عنوان هدیه فرستاد. سائلی در خانه پیامبر آمد و پیامبر آن را به او بخشید. عثمان همان را از سائل خرید و باز برای پیامبر فرستاد. باز سائل در خانه پیامبر رفت و این کار سه بار تکرار شد. سرانجام، پیامبر از روی لطف گفت: تو سائلی یا تاجر؟ سائل از گفتار پیامبر ناراحت شد، به همین دلیل وحی به تأخیر افتاد. [3] 5. بچه سگی متعلق به یکی از زنان پیامبر و یا بستگان وی مانع از نزول جبرئیل گردید. [4] 6. پیامبر از تأخیر وحی پرسید، جبرئیل گفت: من اختیاری از خود ندارم. [5] باز در این میان قولهای دیگری هست که میتوانید با مراجعه به تفاسیر از آنها مطلع گردید. [6] در این میان، طبری وجهی نقل کرده است که نویسندگان پیشداور به آن چسبیده و آن را نشانه بروز شک و تردید در دل پیامبر دانستهاند و آن این است که: پس [1]. تفسیر قرطبی، ج 10، ص 71- 83؛ سیره حلبی، ج 1، ص 349. [2]. همان. [3]. تفسیر روح المعانی، ج 30، ص 157. [4]. غرائب القرآن در حاشیه تفسیر طبری و تفسیر ابو الفتوح، ج 12، ص 108. [5]. ابو الفتوح، ج 12، ص 108. [6]. مجمع البیان، ج 10، تفسیر سوره «و الضّحی».