قریش، یک سلسله جهات معنوی بود، نه جنبههای مادی. در اینجا به شواهدی اشاره میکنیم: 1. هنگامی که از «میسره» سرگذشت سفر جوان قریش را میپرسد؛ او کرامتهایی را که در طول این سفر از او دیده بود و آنچه را از راهب شام شنیده بود، برای او نقل میکند. «خدیجه» شوق مفرطی که سرچشمه آن علاقه به معنویت محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم بود، در خود احساس میکند و بیاختیار به او میگوید: میسره! کافی است، علاقه مرا به محمد دو چندان کردی. برو، من تو و همسرت را آزاد کردم و دویست درهم، دو اسب و لباس گرانبهایی در اختیارت میگذارم. سپس آنچه را از «میسره» شنیده بود، برای «ورقة بن نوفل» که دانای عرب بود، نقل میکند. او میگوید: صاحب این کرامات پیامبر عربی است. [1] 2. روزی «خدیجه» در خانه خود نشسته و دور او را کنیزان و غلامان گرفته بودند. یکی از دانشمندان «یهود» نیز در آن محفل بود. اتفاقا «جوان قریش» از کنار منزل آنها گذشت و چشم دانشمند یهود به پیامبر افتاد. فورا از خدیجه درخواست کرد که از «محمد» تقاضا کند از مقصد خود منصرف شود و چند دقیقه در این مجلس شرکت نماید. رسول گرامی صلی اللّه علیه و آله و سلّم تقاضای دانای یهود را- که مبنی بر نشان دادن علایم نبوت در بدن او بود- پذیرفت. در این هنگام، خدیجه رو به دانشمند یهودی کرد و گفت: هرگاه عموهای او از تفتیش و کنجکاوی تو آگاه گردند، عکس العمل بدی نشان میدهند، زیرا آنان از گروه یهود به برادرزاده خود هراسانند. در این موقع، دانای یهود گفت: مگر میشود به محمد کسی صدمهای برساند؛ در صورتی که دست تقدیر، او را برای ختم نبوّت و ارشاد مردم پرورش داده است. خدیجه گفت: از کجا میگویی که او حایز چنین مقامی میشود؟ وی گفت: من علایم پیامبر آخر الزمان را در تورات خواندهام و از نشانههای او این است که پدر و مادر او میمیرند و جد و عموی وی از [1]. سیره ابن هشام، ج 1، ص 191.