اولا، در پیشنهاد ابو طالب، کلمهای نیست که حاکی از «اجیر شدن» برادرزادهاش باشد، بلکه او با دیگر برادرهای خود قبلا چنین مذاکره کرده و گفته بود: برخیزیم برویم خانه «خدیجه» از او بخواهیم که مالی در اختیار «محمد» بگذارد، تا او با آن تجارت کند. [1] ثانیا، یعقوبی، در تاریخ خود مینویسد: هرگز پیامبر در طول عمر خود اجیر کسی نگردید. [2] کاروان «قریش» آماده حرکت شد. کالاهای بازرگانی «خدیجه» نیز در آن میان بود. در این هنگام، خدیجه شتری راهوار و مقداری کالای گرانبها در اختیار وکیل خود گذاشت و ضمنا به دو غلام خود دستور داد که در تمام مراحل کمال ادب را به جا آورند و هرچه او انجام داد، ابدا اعتراض نکنند و در هر حال مطیع او باشند. بالاخره کاروان به مقصد رسید و همگی در این مسافرت سودی بردند، ولی پیامبر بیش از همه سود برد و چیزهایی نیز، برای فروش در بازار «تهامه» خرید. کاروان قریش پس از پیروزی کامل، راه مکّه را پیش گرفت. در این سفر، جوان قریش برای بار دوم از دیار عاد و ثمود گذشت. سکوت مرگ باری که در محیط زندگی آن گروه سرکش حکم فرما بود، او را بیشتر به عوالم دیگر متوجه نمود. علاوه بر این، خاطرات سفر سابق تجدید شد. به یاد روزی افتاد که همراه عموی خود، همین بیابانها را پشت سر مینهاد. کاروان قریش به مکّه نزدیک شد، «میسره» غلام خدیجه، رو به رسول خدا نمود و گفت: چه بهتر شما پیش از ما وارد مکّه شوید و خدیجه را از جریان تجارت و سود بیسابقهای که امسال نصیب ما گشته است، آگاه سازید. پیامبر، در حالی که خدیجه در غرفه خود نشسته بود، وارد مکّه شد. خدیجه به استقبال او دوید و او را وارد غرفه کرد. پیامبر با بیان شیرین خود، جریان کالاها را تشریح کرد، [1]. متن تاریخ چنین است: امضوا بنا إلی دار خدیجة بنت خویلد حتی نسألها أن تعطی محمدا مالا یتّجر به- «بحار الانوار، ج 16، ص 22». [2]. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 16.