responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فروغ ابدیت نویسنده : سبحانی تبریزی، جعفر    جلد : 1  صفحه : 127

چشمانش حلقه زده بود، با دلی سوزان حلقه در کعبه را به دست گرفت، و با پروردگار خود گفت‌وگو کرد و این اشعار را گفت:
بار الها! برای مصون بودن از شر و گزند آنان، امیدی به غیر تو نیست، آفریدگارا! آنان را از حریم خود بازدار، دشمن کعبه کسی است که تو را دشمن می‌دارد. پروردگارا! دست آنان را از خراب کردن آستانه خود کوتاه ساز. پروردگارا بنده تو از خانه خود دفاع می‌کند، تو نیز از خانه خود دفاع کن. روزی را نرسان که صلیب آنان پیروز گردد و کید و خدعه آنان غالب و فاتح شود. [1]
سپس، حلقه در کعبه را رها کرد و به قله کوه پناه برد تا از آنجا شاهد جریان باشد.
بامدادان که ابرهه و قوای نظامی وی آماده حرکت به سوی مکّه شدند؛ ناگهان دسته‌هایی از پرندگان، از سمت دریا ظاهر شدند که هر کدام با منقار و پاهای خود حامل سنگ‌های ریزی بودند. سایه مرغان، آسمان لشکرگاه را تیره و تار ساخت، و سلاح‌های کوچک و به ظاهر ناچیز آن‌ها اثر غریبی از خود گذاشت. مرغان مسلّح به سنگ‌ریزه‌ها، به فرمان خدا لشکر ابرهه را سنگ باران کردند؛ به طوری که سرهای آن‌ها شکست و گوشت‌های بدنشان از هم پاشید. یکی از آن سنگ‌ریزه‌ها، به سر «ابرهه» اصابت کرد؛ ترس و لرز سراسر بدن او را فراگرفت، یقین کرد که قهر و غضب الهی او را احاطه کرده است. نظری به سپاه خود افکند، دید اجساد آن‌ها مانند برگ درختان به زمین ریخته، بی‌درنگ به گروهی که جان به سلامت برده بودند، فرمان داد تا زمینه مراجعت به یمن را فراهم آورند و از آن راهی که آمده بودند به سوی «صنعا» بازگردند. باقی‌مانده لشکر ابرهه، به جانب «صنعا» حرکت کرد، ولی در طول راه بسیاری از سپاهیان بر اثر زخم و غلبه ترس و رعب جان سپردند، حتّی خود ابرهه


[1].
یا ربّ لا أرجو لهم سواکایا ربّ فامنع منهم حماکا
إنّ عدو البیت من عاداکاامنعهم أن یخرجوا فناکا
لا هم إنّ العبد یمنع‌رحله فامنع رحالک
لا یغلبنّ صلیبهم‌و محالهم عدوّا محالک
نام کتاب : فروغ ابدیت نویسنده : سبحانی تبریزی، جعفر    جلد : 1  صفحه : 127
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست