پذیرفت و در پیشرفت آن بسیار کوشید. عدهای از ترس به او گرویدند و گروهی را بر اثر مخالفت کیفر سختی داد، ولی مردم نجران که دین مسیح را از چندی پیش پذیرفته بودند، به هیچ قیمتی حاضر نشدند که آیین خود را ترک گفته و از تعالیم دین یهود پیروی کنند. سرپیچی و بیاعتنایی آنان بر شاه یمن بسیار گران آمد، با لشکر انبوهی در صدد سرکوبی یاغیان «نجران» برآمد. فرمانده سپاه، کنار شهر «نجران» را اردوگاه خود قرار داد و پس از حفر خندق، آتش سهمگینی در میان آن روشن ساخت و مخالفان را با سوزاندن تهدید کرد. مردم با شهامت نجران که آیین مسیح را بر دل داشتند، از این واقعه نهراسیده، مرگ و سوختن را با آغوش باز استقبال کردند و پیکرهای آنان طعمه آتش گردید. [1] مورّخ اسلامی، «ابن اثیر جزری» چنین مینویسد: در این هنگام یک نفر از اهالی نجران، به نام «دوس» به سوی قیصر روم گریخت و امپراتور روم را که در آن هنگام از طرف داران سر سخت آیین مسیح بود، از جریان آگاه ساخت و درخواست کرد که این مرد خونآشام را مجازات کند و پایههای آیین مسیح را در آن نقطه از جهان مستقر سازد. فرمانروای روم، پس از اظهار تأسف و هم دردی چنین گفت: چون مرکز حکومت من از سرزمین شما دور است، برای جبران این بیدادگریها، نامهای به شاه حبشه «نجاشی» مینویسم، تا انتقام کشتگان نجران را از آن مرد سفّاک بگیرد. مرد نجرانی، نامه قیصر را دریافت کرد و با تمام سرعت به سوی حبشه شتافت. جریان را موبهمو تشریح کرد؛ خون غیرت در عروق شاه حبشه به گردش درآمد. سپاهی را که شماره آن بالغ بر هفتاد هزار بود، به فرماندهی یک مرد حبشی، به نام «أبرهة الأشرم» به سوی یمن اعزام کرد. سپاه منظم و آماده حبشه، از طریق دریا در سواحل یمن خیمه زد. «ذو نواس» غفلت زده، هر چه کوشید، به نتیجه نرسید و هر چه سران قبایل را برای [1]. الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 253 به بعد: سرگذشت این گروه، در قرآن به نام «اصحاب الاخدود» (بروج (85) آیه 4- 8) وارد شده است و مفسران شأن نزول آیات را به صورت مختلف نقل کردهاند. «ر. ک: مجمع البیان، ج 5، ص 464- 466».