دارم اندر شعر خود امّید عفو
گر خطایی بنگرد دانشوری
چون نخواهد صاحب علم و کمال
دلربایی از کریه المنظری
"مشفق" ام فرمود: برگو شرح حال
یادگاری تا بماند زاحقری
گفتمش: "محفوظ" گوید مختصر
شرح حال کهتری با مهتری
هدف عالی اعلای علی
بُد رضای احد لم یزلی
سر چو از عَمرو به خندق برکند
یا که از قلعه خیبر در کند
یا که از حمله او در میدان
سر وتن ریخته چون برگ خزان
هدفش دین خدا بود و رسول
تیغ می زد پی ترویج اصول
نه به سر شور جهانگیری داشت
نه غم از واقعه پیری داشت
خواست مخلوق به خالق گروند
از خرافت به حقایق گروند
گرم طاعات و عبادت باشند