بیستم از اسفند بشنیدم ندای ارجعی را
بهر لبیک خدا آزاد شد مرغ روانم
در هزار و سیصد و پنجاه و هفت از سال شمسی
سال پیروزی مواجه شد به فوت ناگهانم
گفته این تاریخ را از بهر من "مداح زاده"
چون که اندر اصفهان بودی یکی از دوستانم
مرثیه حاج مرتضی اشتری
[1]
دریغ و درد زفقدان فاضلی خوش نام
که در طریق ادب می نهاد عمری گام
ادیب مشفق علامه، مشفقی که ز صدق
به راه نشر حقیقت نمود سعی مدام
چو او ز علم دگر روزگار کم بیند
که بود نادر دوران و نخبه ایام
چه دانشی که به او داد داور دادار
چه علم ها که به او داد قادر علام
به راه توسعه دین و رونق فرهنگ
ز جدّ و جهد، شب و روز می نمود اقدام
زآستانه پروردگار بر دل داشت
امید فتح و ظفر بهر مذهب اسلام