(مسأله
1600) اگر دخترى در اثر پرش و امثال آن بكارتش از بين برود، يا به وسيله
گناه و يا در اثر وطى به شبهه بكارتش رفته باشد، در حكم باكره است و اذن پدر در
ازدواج او شرط است.
(مسأله
1601) دختر باكره در دست پدر و جدّ اسير ودر حكم كالا نمىباشند، تا آنها
مطابق خواستههاى خويش و يا بر اساس عادت قبيلگى در مورد او تصميم بگيرند، بلكه
حتما بايد مصلحت و نياز طبيعى او را مورد نظر قرار دهند.
(مسأله
1602) اگر پدر و پدربزرگ از ازدواج دختر باكره جلوگيرى كنند و اين كار
عرفا به ضرر و زيان او باشد، ولايتشان ساقط مىشود، و دختر شخصا در مورد خود تصميم
مىگيرد.
(مسأله
1603) اگر اذن گرفتن از پدر يا پدربزرگ به جهت بيمارى و يا مسافرت طولانى
آنها ممكن نباشد، اذن آنها ساقط مىشود و دختر به طور مستقل تصميم مىگيرد. و در
اين صورت اذن ديگرى، چون برادر، يا حاكم شرع لازم نيست.
(مسأله
1604) دخترى كه پدر و پدربزرگ ندارد، در تصميمگيرى مستقل است و هيچيك از
فاميل و غير فاميل حق مداخله در ازدواج او را ندارند، پس آنچه در برخى از
خانوادهها مرسوم شده كه در امور دختر بالغ و عاقل مداخله مىكنند و يادر تصميم
ولىّ دختر مداخله مىكنند، ستمى آشكار است، دور از معيارهاى دينى و شيوه جاهلانه
است. و از موجبات فتنه و فساد است، كه در مواردى پيامدهاى ناگوارى نيز در پى دارد.