أ-
شهرهايى كه از نظر اقتصادى و ديگر شئون زندگى به هم پيوسته هستند و هيچكدام از
شهركهاى آن به صورت مستقل و جداگانه اداره نمىشوند، آنها در حكم يك شهر هستند و
بايد مسافت در آنها از آخر شهر محاسبه شود.
ب-
شهرهايى كه هر يك از مناطق آن از نظر معيشتى و اقتصادى به طور مستقل اداره مىشوند
و ارتباط آنها به يكديگر در حدّ ارتباط شهرها به يكديگر مىباشند، اين شهركها
همانند شهرها و روستاهايى است كه هر يك از آنها گسترش يافته بهيكديگر نزديك و يا
متّصل شدهاند، كه در اين صورت هر يك از آنها مستقل مىباشند، اگر چه به يكديگر
نزديك باشند و به يك نام ناميده
شوند.
در اين شهركها بايد مسافت را از آخر همان شهرك حساب كنند.
2
)
قصد مسافت؛
يعنى
بايد از اوّل قصد داشته باشد كه به مقدار مسافت شرعى سفر كند، اگر چه اين قصد به
تبع ديگرى باشد، مثل زنى كه به تبع شوهرش مسافت را قصد مىكند و يا اجير و كارگرى
كه به تبع كارفرما مسافت شرعى را قصدمىكند.
(مسأله
674) اگر كسى مشغول گشت و گذار باشد تا به مقدار مسافت راه رفته باشد،
بدون اين كه قصد مسافت كند، مسافر به حساب نمىآيد.
(مسأله
675) كسى كه مقدارى از مسافت را بدون قصد رفته، اگر پس از آن قصد مسافت
كند، يعنى قصد كند كه هشت فرسخ ديگر برود، يا چهار فرسخ ديگر برود و برگردد، از آن
لحظه به بعد در حكم مسافر مىباشد.
3)
استمرار قصد مسافت
؛ به
اين معنى كه تا رسيدن به مقصد از قصد خود برنگردد، پس اگر پيش از رسيدن به چهار
فرسخ تصميم به بازگشت بگيرد، يا در ادامه دادن آن مردّد شود، بايد نمازش را تمام
بخواند.