نام کتاب : زيارتگاههاى عراق (معرفى زيارتگاه هاى مشهور در كشور عراق) نویسنده : فقیه بحرالعلوم، محمدمهدی جلد : 1 صفحه : 393
محمد گفت: «با اينكه اميرمؤمنان
خبر دارد كه من آمدهام، به من اجازه نمىدهى؟» حاجب نزد هارون رفت و سخن ابن
اسماعيل را به او رسانيد. هارون گفت: «وارد شود». همين كه بر هارون وارد شد، چنين
گفت: «اى اميرمؤمنان! در زمين، دو خليفه وجود دارد: يكى موسى بن جعفر در مدينه كه
از اطراف، ماليات برايش مىآورند و ديگرى تو كه در عراق، ماليات مىگيرى». هارون
گفت: «تو را به خدا قسم! چنين است؟» محمد: «آرى! به خدا قسم چنين است». هارون،
دوباره او را سوگند داد و او هم، سوگند ياد كرد. هارون صد هزار درهم برايش حواله
نمود. آن را گرفت و به مدينه حواله نمود. چون وارد مدينه گشت، مريض شد. هنگامى كه
پولها رسيد، او در حال جان دادن بود و چون درگذشت، پولها را به بيتالمال
برگرداندند.[1214]
ابنعنبه،
سعايت محمد را از امام كاظم (ع) به هارون، در مدينه مىداند و مىنويسد: «سپس با
هارون، به بغداد رفت و در آنجا وفات يافت».[1215]
اين گزارش، با آنچه ابوالحسن عمرى نسابه نوشته است، همخوانى دارد؛ زيرا او نيز
وفات محمد را در بغداد، نوشته است.[1216]
گويند امام كاظم (ع) در حق محمد بن اسماعيل كه باعث گرفتارى او شد، نفرين كرده است:
«ودعا
عليه موسى بن جعفر (ع) بدعاء استجابه تعالى فيه وفي اولاده»[1217]
؛ «و امام موسى بن جعفر (ع) در حق او نفرين كرد و خداوند در حق او و فرزندانش، به استجابت رساند».
محمد، امام خطابيه و قرامطه
خطابيه، يعنى پيروان ابوالخطاب محمد بن مقلاص كه پس از كشته شدنش، قائل به امامت محمد بن اسماعيل شدند. دستهاى از آنها، معتقد شدند كه روح امام صادق (ع)
[1214] . البته اين داستان با مختصر تفاوت در شرح حال على
بن اسماعيل، برادر محمد بن اسماعيل نقل شده است. مناقب آل ابىطالب، ج 4، ص 326؛
تحفة الطالب، ص 68؛ قاموس الرجال، ج 9، صص 115 و 116؛ اختيار معرفة الرجال، ج 2،
صص 540 و 541.