نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 3 صفحه : 87
فاسد مىشود و جنبه تجردى آن باقى مىماند. و اما قضيه «كل ازلى ابدى»، اين هم مبرهن است، و ليكن قضيه «كل ابدى ازلى»، مبرهن نيست. بلكه ما در نفوس اثبات خواهيم كرد، با اينكه آنها ازلى نيستند، ابدى هستند.
آنهايى كه قائلند: نفس به حدوث بدن حادث است، براى ابطال قِدَم نفس ادلهاى اقامه كردهاند، تا با ابطال قول به قِدَم، قول خودشان اثبات گردد. از جمله گفتهاند: اگر نفس قديم باشد: يا وحدت داشته و يا متكثر بوده است، اگر متكثر باشد تكثر يا به واسطه نوع و يا به واسطه مميزات فردى است.
اما تميّزات فردى، ممكن نيست؛ چون تكثرِ فردى، ماده لازم دارد در حالى كه نفس از مجردات است و ماده ندارد، پس تكثر فردى درست نيست. و اگر تكثر فردى نباشد و تميّز در ماهيت باشد، لازمه اين معنى اين است كه هر كدام نوع مستقل باشد و ماهيت نفس هر كسى، غير ماهيت نفس ديگرى باشد و حال آنكه ما مىدانيم افراد انسان، افراد يك نوع هستند و چون شيئيت شىء به صورت اخيره اوست، اگر قائل باشيم كه نفس هر كسى نوع مستقل است، پس زيد و عمرو و بكر و خالد تحت يك نوع نبوده و هر يك مستقلًا نوع منحصر در فرد مىباشند و اين خلاف بداهت است.
و اگر بگوييم كه در آغاز، نفس واحد بوده و تكثر هم پيدا نكرده است و اين زيد و عمرو و بكر، هر يك، قسمتى از نفس را دارند، لازمه اين حرف هم اين است كه اينها فرد واحد بوده و داراى يك نفس باشند و لازمه اين سخن هم اين است كه اگر كسى به چيزى جاهل باشد ديگران هم بايد به آن جاهل باشند و اگر يك نفر به چيزى عالم باشد پس همه بايد آن چيز را بدانند، و اين خلاف ضرورت است كه اگر كسى عالم به يك معنى باشد ديگران هم به آن عالم باشند.
علاوه بر اين: لازمه اينكه شىء واحد متكثر شود و هر يك قسمتى از آن را بگيرند