نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 3 صفحه : 573
مثال و موجود مثالى حركت نيست و لذا براى همه افراد انسان صعودى، بلا استثنا معاد جسمانى است و محال است كه معاد جسمانى نباشد؛ براى اينكه اگر نباشد، معنايش اين است كه انسان مولود طبيعت نيست.
و الحاصل: جسم خالص آن وقت است كه اين حقيقت بتواند خودش را از مُعانقت لا جسم كه هيولى است استخلاص كند و ما دام كه هيولى هست، حركت هست و تا حركت هست، تعين ندارد، و انسانى كه فعلًا در طبيعت است و دارد رو به كمال مىرود، انسان خالص نيست و تعين ندارد؛ چون در حركت بين محوضة الفعل و صرافة القوه است و از هر درجهاى كه مىگذرد نقص آن درجه را به جا مىگذارد، تا روزى برسد كه نقص عالم طبيعت را به زمين بگذارد و آن، آخرين قدم حيات دنيايى و اولين قدم حيات ديگر است، و رفتن به عالم ديگر همانند گذشتن از حد نطفگى است، و چنانكه صورت بعد از نطفه، نه اين است كه چيزى را به جا گذاشته، بلكه حد و نقص منزل نطفگى را رها مىكند و اين همان است كه از دونى و دنائت رهيده و بيرون مىرود، همين طور انسان وقتى كه از طبيعت رفت، از دنائت رسته و از منقصت و حد عالم طبيعت بيرون مىرود و تمام كمالات و حيثيات نوريه وجوديهاش را همراه مىبرد.
اصل هفتم: عينيت وحدت شخصيه و نحوه وجودى اشياء
اصل هفتم در وحدت شخصيه است، در اصل دوم گفته شد كه شخصيت، مصداقاً عين وجود و متحد با آن است و معلوم شد كه نحوه هر وجودى، عين تشخص آن است، و وجود در هر مرتبهاى از مراتب باشد، وجود واحدى است كه نحوه وحدتش عين نحوه وجودش است؛ زيرا وحدت، مساوق با وجود است، پس آن اعلى مرتبه وجود هم، وجود واحدى است كه وجودش عين وحدت است و به تمام ذات وحدت است، و آن ادنى مرتبه وجود هم كه هيولى و صرف قوه باشد، عين وحدت است و وحدتش عين نحوه وجودش است و نحوه وجودش عين تشخص اوست.
و الحاصل: انحاء وجودات بعينها، انحاء شخصيات آنهاست؛ هر نحوه وجودى كه
نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 3 صفحه : 573