نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 3 صفحه : 380
لمس و حيثيت قوه سمع و حيثيت قوه عاقله و حيثيت قوه شهوت و حيثيت قوه غضب، و حيثيت طول و عمق و عرض، و حيثيت علم و قدرت، و ديگر حيثيات و قوايى كه در انسان است نيست، بدون اينكه حيثيتى، عين حيثيت ديگر باشد، ولى در عين حال، بيش از يك وجود نيست و يك هويت شخصيه است و ماهيت با اين هويت شخصيه موجود است و آنچه از اعراض كه در وجود انسان مىبينيم و هر كدام را تحت مقولهاى مىدانيم- مثلًا علمش را تحت مقوله كيف و قد و قامتش را تحت مقوله كمّ و هكذا ساير اعراضى را كه داخل در مقولات ديگر مىدانيم- چنين نيست كه اين اعراض، وجودات و تشخصات داشته باشند و موضوع و معروض هم، وجود و تشخص منحازى داشته باشد و وجودات اينها را پهلوى هم گذاشته باشند كه تركيب انضمامى و اعتبارى باشد.
اشكالات وارده بر منكرين حركت در جواهر
البته فضاحت اين قول عيانتر از آن است كه بيان كنيم؛ گرچه معظم از حكما و مثل شيخ الرئيس هم به اين معنى از باب لا علاجى قائل شدهاند، چون از يك طرف اصل مسلّم گرفتهاند كه حركت در جوهر شىء واقع نمىشود، و از طرفى ديدهاند كه اعراض آنها در حركتند؛ لذا گفتهاند: اعراض، وجودات و تشخصات دارند و در حركتند و وجود معروض و اصل جوهر ثابت و مستقر است. [1]
ولى ما گفتيم: اين معنى غير ممكن است و لازمه اين حرف اين است كه انسان عبارت باشد از انبان ملا قطب كه در آن خيلى چيزها هست؛ مثل آن است كه به سر انسانى عمامه گذاشته؛ قبا به تنش و عبا به دوشش انداختهاند و با كفش و جوراب باشد كه وجودات مختلف- عبا و عمامه و كفش و جوراب و اصل جوهر انسانى كه متلبس به اينهاست- از هم منحاز و جدا هستند و مَثل اعراض بعينه همين كفش و جوراب و عمامه و عبا مىباشد كه اصل جوهر ثابت است و طول و عمق و عرض را- كه