به توسط قاعده امكان اشرف در سلسله نزولى اثبات نمودهاند كه از مبدأ اعلى، نخست بايد موجود مجرد عقلانى بسيط صادر شود [2] و اين عالم طبيعت با اين جنبه طبيعى، لايق صدور از آن مقام نبوده و ممكن نيست از آن مقام صادر شود، سپس از آن موجود مجرد بسيطى كه از مبدأ اعلى صادر گشته، موجود مجرد ديگرى صادر شده تا به آن اندازه كه امكان دارد، عقول طوليه حاصل و موجود شود، موجود شده است.
چون بين عالم طبيعت و آن عقول مجرده مناسبت نبود، لذا بين اينها هم به توسط قاعده امكان اشرف و براهين ديگر، عالم برزخ و مُثل معلّقه را اثبات نمودهاند كه واسطه فيض در استفاضه اين عالم از افاضه عالم عقول باشد؛ چنانكه از روى اين قاعده، اثبات نفوس فلكيه نمودهاند، و اين ترتيب در قوس نزول و صعود لازم است و طفره ممكن نيست و در سلسله نظام وجود بايد بين مراتب، تناسب ذاتى و هم افقيت محفوظ باشد، پس در سلسله نزولى و در قوس صعودى بايد بين مراتب، تناسب باشد، و هر چه در قوس نزولى نازل مىشود «اقلُّ فعلًا و اكثرُ انفعالًا» مىباشد، و به عكس در قوس صعودى هر چه بالا رود، «اكثرُ فعلًا و اقلُّ انفعالًا» مىباشد، و در قوس نزولى، نزول وجود به مرتبه هيولى كه انفعال محض است، و در قوس صعودى ترقى