نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 3 صفحه : 234
مگر غير اين خواهد بود كه آنچه از اين شيطنتها جمع كرد و با ذاتش متحد شد و تار و پودش با حب رياست باطله و قهر و غضب و بخل متحد شد، اينها از باطن ذات او، جهنمى را تشكيل مىدهند؛ خصوصاً اگر قائل به تجسم اعمال باشيم و بگوييم كه اين اعمال صورت عينيه به خود مىگيرند، مثلًا كسى كه اينجا نشسته و غيبتى نمود عقربى صورت عينيه به خود مىگيرد و الآن هم موجود است؛ منتها اشتغال به طبيعت مانع از ديدن آن است، و اين عقرب علاقه به اين شخص دارد؛ چون از او متولد شده و از بچههايى است كه دورش را گرفتهاند، و آن جهنم «لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ»[1] الآن محيط است نه «سيحيط» وقتى كه از اين عالم رفت، صور اعمال تهيه شده، گردش را مىگيرند و يك خانواده تشكيل مىدهند.
ادامه جواب صدر المتألهين به استدلال اهل تناسخ
و اما قوله: لمّا كانت النفوس المفارقة عن الابدان غير متناهيه يلزم اجتماع المفارقات كلها .... [2]
يعنى: اگر نفوس، متعلق به جرم فلكى باشند لازم مىآيد در فلك استعدادات غير متناهى باشد؛ براى اينكه نفوس غير متناهى است، و اگر بگوييد به اجسام ديگر غير از جسم فلكى متعلق مىشوند، باز اجتماع اجسام غير متناهى در وجود لازم مىآيد، و هر دو محال است، پس بايد يك دستهاى از نفوس دائم الدخول در دستهاى از ابدان حيوانات و انسانها باشند.
آخوند در جواب مىفرمايد: [3] چه كسى گفته است و قبول دارد كه نفوس، غير متناهى است؟ عدم تناهى نفوس، دليل معتبرى ندارد؛ زيرا اينكه مشائين گفتهاند: [4]