به نحو شكل ثانى اقامه حجت كردهاند و گفتهاند: قوه عاقله بشرى بر افعال غير متناهيه قوّت دارد و هيچ شيئى از قواى جسمانيه نمىتواند بر افعال غير متناهيه قوّت داشته باشد. پس قوه عاقله، جسمانى نمىباشد. بنا بر اين بايد مجرد باشد.
اما صغراى قضيه: زيرا مىبينيم انسان مىتواند حكم كند به اينكه عدد يا زوج و يا فرد است و حكم، فرع تعقل طرفين است و انسان اول بايد موضوع و محمول را ادراك كند، و موضوع عبارت از شىء غير متناهى است، چون موضوع، ماهية العدد نيست كه جامع و اصل الطبيعه بوده باشد. زيرا اصل طبيعة العدد و اصل جامع، نه زوج و نه فرد است، پس بايد موضوع، افراد وجوديه خارجيه باشد. البته در خارج، اعداد يا زوج و يا فرد هستند و اين معناى ادراك غير متناهى است. پس نفس بر ادراك شىء غير متناهى قوّت دارد.
و اما كبراى قضيه: در سابق گفته شد كه همه اجسام بايد تناهى ابعاد داشته باشند. [2] پس در چيزى كه حالّ در جسم باشد، لا بد به تبع آن متناهى خواهد شد.
اشكالات فخر رازى بر حجت چهارم
فخر رازى همان اشكالاتى را كه بر حجت ثانيه كرده بود، بر كبراى اين استدلال هم نموده است. و ليكن اين اشكالات مندفع مىباشد چنانكه در حجت ثانيه اين نقضها را جواب داديم.
فخر رازى گفته است: در اين حجت علاوه بر آن نقضها، ايراداتى است: [3]
اشكال اول: ما قبول نداريم كه قوه ناطقه دفعةً بر ادراك امور غير متناهيه قدرت