نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 3 صفحه : 136
وجود علت است؛ زيرا ما مىبينيم فساد بدن گاهى به واسطه فساد مزاج و قطع اعضاست نه اينكه علتش فساد نفس باشد.
و يا بدن، علت نفس است كه اگر بدن علت باشد، لا بد يكى از علل اربعه خواهد بود. اما علت فاعلى نخواهد بود؛ چون اگر بدن بجسميته فاعل نفس باشد، لازم مىآيد هر جسمى فاعل هر نفسى باشد و اين درست نيست، و اگر بصورته الماديه علت باشد، اين هم محال است؛ براى اينكه صورت ماديه در تأثيرش محتاج به داشتن وضع و حيّز با چيزى است كه در آن تأثير مىكند و حال آنكه نفس مجرد است، و همين طور بدن، علت مادى هم نمىتواند باشد؛ چون نفس، مجرد است و ماده ندارد، و همچنين بدن، علت صورى هم نيست؛ چون علت صورى از نفس اضعف است با اينكه نفس أولى است كه صورت بدن باشد، و اما علت غايى نيست؛ چون اخسّ نمىتواند علت غايى براى اشرف باشد.
گفته نشود كه در حدوث نفس، بدن شرط است و در جايى كه شرط فاسد شود، مشروط هم فاسد مىشود.
چون گفته مىشود: فاعل مجرد، در فاعليت مستقل است، ولى ممكن است متأثر، در حدوث وجودش محتاج به تكميل استعداد و مرور زمانى باشد، ولى بدن، شرط وجود على الاطلاق نفس نيست تا با زوال شرط، اصل وجود فاسد شود، بلكه شرطِ حدوثِ وجود است، البته شرط حدوث، غير از شرط اصل وجود و لو بقاءً مىباشد، پس عيب ندارد كه بدن شرط نفس در حدوث باشد نه اينكه شرط اصل وجود باشد.
هذا كله برهانى است كه شيخ از حكما مرضياً نقل كرده است. [1]
رد كلام شيخ و حل مطلب بر مبناى حركت جوهرى
مرحوم آخوند مىفرمايد: صحابت اتفاقيه يعنى چه؟ مگر بدن مثل سفينه و يا صندلى ماشين و يا يك خانه ساخته شده است كه نفس اتفاقاً بيايد و داخل در آن شود
[1] رجوع كنيد به: شفا، بخش طبيعيات، ص 355- 356؛ مباحث مشرقيه، ج 2، ص 408.
نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 3 صفحه : 136