مسأله 2375- پدر و جد پدرى مىتوانند براى فرزند نابالغ يا ديوانه خود كه به حال ديوانگى بالغ شده است ازدواج كنند. و بعد از آن كه آن طفل بالغ شد يا ديوانه عاقل گرديد، اگر ازدواجى كه براى او كردهاند مفسدهاى نداشته نمىتواند آن را به هم بزند و اگر مفسدهاى داشته مىتواند آن را به هم بزند.
مسأله 2376- دخترى كه به حد بلوغ رسيده و رشيده است يعنى مصلحت خود را تشخيص مىدهد، اگر بخواهد شوهر كند، چنانچه باكره باشد، بايد از پدر يا جد پدرى خود اجازه بگيرد، و اجازه مادر و برادر لازم نيست.
مسأله 2377- اگر پدر و جد پدرى غايب باشند، بطورى كه نشود از آنان اذن گرفت و دختر هم احتياج به شوهر كردن داشته باشد لازم نيست از پدر و جد پدرى اجازه بگيرند. و نيز اگر دختر باكره نباشد در صورتى كه بكارتش بواسطه شوهر كردن از بين رفته باشد، اجازه پدر و جد لازم نيست. ولى اگر بواسطه وطى به شُبهه يا زنا از بين رفته باشد، احتياط مستحب آن است كه اجازه بگيرند.
مسأله 2378- اگر پدر، يا جد پدرى براى پسر نابالغ خود زن بگيرد پسر- بعد از رسيدن به سن قابل براى تمتع گرفتن- بايد خرج زن را در صورتى كه از او تمكين داشته باشد بدهد.
مسأله 2379- اگر پدر يا جد پدرى براى پسر نابالغ خود، زن بگيرد، چنانچه پسر در موقع عقد مالى داشته، مديون مهر زن است، و اگر در موقع عقد مالى نداشته، پدر، يا جد او بايد مهر زن را بدهند.
عيبهايى كه بواسطه آنها مىشود عقد را به هم زد
مسأله 2380- اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن يكى از اين هفت عيب را دارد مىتواند عقد را به هم بزند: اول: ديوانگى. دوم: مرض خوره. سوم: مرض بَرَص.
چهارم: كورى. پنجم: شل بودن بطورى كه معلوم باشد. ششم: آن كه افضا شده يعنى راه بول و حيض ياراه حيض و غائط او يكى شده باشد ولى اگر راه حيض و غائط او يكى شده باشد به هم زدن عقد اشكال دارد و بايد احتياط شود. هفتم: آن كه گوشت، يا استخوانى يا غدهاى در فرج او باشد كه مانع نزديكى شود.