مسأله 1933- كسى كه بايد زكات بدهد، اگر از فقيرى طلبكار باشد، مىتواند طلبى را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.
مسأله 1934- اگر فقير بدهكار بميرد، و تركهاى كه وافى به بدهيش باشد نداشته باشد، انسان مىتواند طلبى را كه از او دارد بابت زكات حساب كند.
مسأله 1935- چيزى را كه انسان بابت زكات به فقير مىدهد لازم نيست به او بگويد كه زكات است بلكه اگر فقير خجالت بكشد، مستحب است بطورى كه دروغ نشود به اسم پيشكش بدهد ولى بايد قصد زكات نمايد.
مسأله 1936- اگر به خيال اين كه كسى فقير است به او زكات بدهد، بعد بفهمد فقير نبوده، يا از روى ندانستن مسأله به كسى كه مىداند فقير نيست زكات بدهد، چنانچه چيزى را كه به او داده باقى باشد، بايد از او بگيرد و به مستحق بدهد، و اگر از بين رفته باشد، پس اگر كسى كه آن چيز را گرفته مىدانسته يا احتمال مىداده كه زكات است، انسان بايد عوض آن را از او بگيرد و به مستحق بدهد، ولى اگر به غير عنوان زكات داده نمىتواند چيزى از او بگيرد و بايد از مال خودش زكات را به مستحق بدهد، و در همه صور مىتواند از مال خودش زكات را بدهد و از كسى كه گرفته مطالبه نكند.
مسأله 1937- كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد اگرچه مخارج سال خود را داشته باشد، مىتواند براى دادن قرض خود زكات بگيرد ولى بايد مالى را كه قرض كرده در معصيت خرج نكرده باشد يا اگر در معصيت خرج كرده از آن معصيت توبه كرده باشد، كه در اين صورت از سهم فقرا مىشود به او داد.
مسأله 1938- اگر به كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد زكات بدهد، بعد بفهمد قرض را در معصيت مصرف كرده، چنانچه آن بدهكار فقير باشد، مىتواند آنچه را به او داده بابت زكات حساب كند ولى اگر چيزى را كه گرفته در شرابخوارى يا به طور آشكارا در معصيت صرف كرده و از معصيت خود توبه نكرده بنابر احتياط واجب بايد چيزى را كه به او داده بابت زكات حساب نكند.
مسأله 1939- كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد اگرچه فقير نباشد، انسان مىتواند طلبى را كه از او دارد، بابت زكات حساب كند.
مسأله 1940- مسافرى كه خرجى او تمام شده، يا مركبش از كار افتاده، چنانچه