از خوانين آنجا بود؛ يكى از شاهزادهها بود- اين تكليفش معلوم است، دشمنىاش معلوم، دوستىاش هم معلوم. اما فلان آدم- گفته بود- امان از اين آدم كه بظاهر دوست است، لكن كمر آدم را مىشكند! اين بظاهر «دوست» ها كارشان مشكلتر از آن غير دوستها هستند. آنها تكليفشان معلوم است، ما مىدانيم چه بكنيم .... حالا من نمىگويم كه كى اين طور است. من اينها را الآن درست نمىتوانم بگويم. اما اينهايى كه سرِخود هر چه دلشان مىخواهد گردن قرآن مىگذارند! اينها كارشان مشكلتر از آنهاست. هر كى دلش هر طورى! اينكه در صدر اسلام اين كلمه مكرر وارد شده است كه اگر كسى قرآن را به رأى خودش تفسير كند
اين جايش توى آتش است، اين پيشبينى يك همچو مطالبى است كه يكوقتى هر كسى به رأى خودش يك چيزى درست مىكند. بر خلاف آنچه مىگويد قرآن مىخواهند درست كنند، اينها كارشان يك قدرى مشكلتر است؛ براى اينكه- اينها- تشبث به قرآن مىكنند.
قرآن و نهج البلاغه، دستاويزى براى نفاق و نفوذ
من نجف كه بودم، يك نفر از همين افراد [2] آمد پيش من. قبل از اين بود كه آن منافقين پيدا بشوند. پيش من، شايد بيست روز- بعضيها مىگفتند 24 روز- مدتى بود پيش من. هر روز [مى] آمد آنجا، و روزى شايد دو ساعت آمد صحبت كرد از نهج البلاغه، از قرآن. همه حرفهايش را زد. من يك قدرى به نظرم آمد كه اين وسيله است. نهج البلاغه و قرآن وسيله براى مطلب ديگرى است. و شايد، بايد يادم بياورم آن مطلبى كه مرحوم آسيد عبد المجيد همدانى به آن يهودى گفته بود. مىگويند يك يهودى در همدان مسلمان شده بود. بعد خيلى به آداب اسلام پايبند شده بود؛ خيلى زياد! اين موجب سوء ظن مرحوم آسيد عبد المجيد كه يكى از علماى همدان بود شده بود كه اين قضيه چيست. يكوقت خواسته بودش، گفته بود كه تو مرا مىشناسى؟ گفت: بله. گفت: من