هست، در روزنامههاى ما هست، در مجلات ما هست؛ الآن هم آن فساد تتمهاش هست. بايد بتدريج اينها اصلاح بشود. اين اخلاق فاسدى كه در جوانهاى ما ايجاد كردند باز هم تتمهاش هست لكن بايد اصلاح بشود. خدا مىداند كه اين مراكز فحشا با جوانهاى ما چه كرد؛ براى آنها همه چيز را تهيه كردند [تا] غفلت كنند از همه چيز خودشان. مراكز فحشا را درست كردند به رايگان دادند؛ دعوت كردند، دعوتها كردند، جوانهاى ما را كشيدند در آن مراكز و از مقدرات خودشان غافل كردند.
پيروزى قدرت ايمان بر قدرتهاى مادى
من خدا را شكر مىكنم كه در ظرف اين يك سال- يك سال و نيم، يك تحول اساسى در ملت ما پيدا شد. جوانهاى ما توجه به مسائل روز پيدا كردند؛ منصرف شدند از آن- اكثر از آن چيزهايى كه قبلًا بود متحول شدند، منصرف شدند. تحولهايى معنوى پيدا شد كه اين تحولها را نمىتوانيم اسمى روى آن بگذاريم الّا اينكه دست خدا بود توى آن. بشر نمىتواند تحول روحى در همه طبقات [ايجاد كند]. اين را كراراً گفتم كه يك پاسبان مىآمد يك بازار سرتاسر هر امرى را كه مىكرد اطاعت مىكردند، و براى خودشان حق چون و چرا قايل نبودند؛ نه اينكه حق قايل بودند و نمىكردند، اصلًا وضع روحىشان را اين طور كرده بودند كه كوركورانه بايد اطاعت كرد! همان طورى كه ارتش ما آن طور بود. مردم را اين طور كرده بودند كه مثل گوسفند اطاعت كند! سر تا پا اطاعت باشد: چه فرمان سلطان چه فرمان خدا، «چه فرمان ايزد چه فرمان شاه»!! اين كلمه را در اذهان بچههاى ما از بچگى رشد دادند، آن هم اين شاه! يك تحولى پيدا شد در ظرف يكى- دو سال كه همين جمعيتى كه از پاسبان آن طور وحشت داشتند به تانكها حمله كردند و به شاه هر چه خواستند گفتند و او را بيرونش كردند. همين جمعيت كه ديروز از يك «ستاره دار» [1] آن طور خوف و وحشت مىكرد، مشتش را گره كرد مقابل همه ايستاد و همه را بيرون كرد. اين غير از تحول الهى، غير از حكم الهى نيست. ايمان است. اگر ايمان نبود