خوب ملت- اكثريت ملت- بلااشكال الآن و سابق در دو ماه پيش از اين و در بعد از ماه رمضان و روز عيد، اين مردم اكثر مردم بودند كه مىگفتند كه ما نمىخواهيم شاه را و مرگ بر شاه! اين شعار ملى است! ملى بوده است شعار ملت، [اينكه] نه شعارِ خلافِ ملى بوده! و شعارشان مخالف قانون اساسى نبوده است بلكه موافق قانون اساسى بوده؛ براى اينكه قانون اساسى ايشان را به سلطنت نمىشناسد؛ ايشان سلطان نيستند به حَسَب قانون اساسى. مردم هم همين معنايى را كه قانون اساسى گفته مىگفتند. پس شعارهاى مردمْ شعارِ موافق قانون اساسى بوده است كه شاه نيست شاه؛ ما نمىخواهيم اين شاه را. و اين شعارى كه بگويد من سلطنت دارم و من سلطان هستم و من كذا هستم، و اين اعمالى كه ايشان مىكند به عنوان سلطنت، علاوه بر اينكه اعمالش بر خلاف قوانين اساسى ... قانون اساسى است، علاوه بر اين اصل، اين نشستنش به «سلام» به عنوان سلطنت، تاجگذارى به عنوان سلطنت، همه اينها خلاف قانون اساسى است. قانون اساسى ايشان را به سلطنت نشناخته؛ وقتى نشناخت، تمام او و تمام فروعى كه متفرع بر اوست بر خلاف قانون اساسى است.
اشكالات قانونى بر سلطنت شاه
در اين دولتِ بعد از آن دولت [1] هم اين صحبت را [دائماً] پيش مىآوردند كه هر كس قانون اساسى را قبول دارد، اين اشخاصى كه در خارج مملكت هستند و زندگى مىكنند، اينهايى كه در اروپا هستند، اينهايى كه جاهاى ديگر هستند، اينهايى كه قانون اساسى را قبول دارند بيايند؛ هر كه قانون اساسى را قبول ندارد نيايد! اينها مقصودشان همين بود؛ يعنى هر كه قبول دارد كه اين شاه، شاه است بيايد، و هر كس قبول ندارد نيايد. اين هم روى اين ترتيبى كه من عرض كردم اين هم صحيح نبوده حرف اينها، براى اينكه آن كسى كه شاه را قبول ندارد، او موافق قانون اساسى هست حرفش نه آن