شماها زحمت كشيديد عذر مىخواهم. خداوند شما همه را حفظ بكند و سلامت بدارد. و ما حالا مىرويم به اين مملكت ببينيم كه آيا چه مىشود. هر چه كه بشود هم، ما بنا داريم كه برويم؛ حالا چه از بين راه برگرديم و باز هم خدمت شما باشيم يا خير، برويم و پياده بشويم و هر چه بشود.
[يكى از حضار: ما افتخار مىكنيم قربان در خدمتتان باشيم]
امام: خدا همهتان را حفظ كند.
نگرانى از سرنوشت همراهان
و من اين را هم بايد بگويم به شما آقايان كه- به آقاى يزدى [1] و بعضى از آقايان گفتم- كه من بيعتم را از شماها برداشتم؛ عرض مىكنم كه ممكن است كه آن طورى كه اينها تهيه ديدند در اين سفر خطر در كار باشد و من ميل ندارم كه به خاطر من شما خداى نخواسته در خطر بيفتيد. من سِنم ديگر گذشته، شما حالا جوان هستيد.
[يكى از حضار: ... اين سخن با خون سرخ خويش امضا مىكنم]
[يكى ديگر از حضار: من به خانمها هم عرض كردم كه آقا فرمودند احياناً خانمها نباشند در هواپيما. ايشان ناراحت هستند كه من خدمت شما عرض كنم، مگر امام حسين حضرت زينب و خواهران خويش را همراه نبردند؟]
امام: خوب، حالا امام حسين، امام حسين بود. ما يكجور ديگر است وضعمان. نخير، من ميل دارم همراه خانمها نباشم، آقايان هم همين طور. همين هم كه، خوب گمان مىكنم اگر اين طور بشود كه من بروم على حده و بعد آقايان [بيايند نگرانى من كمتر است].
خداوند عمر شما را زياد كند؛ موفق باشيد ان شاء اللَّه. در هر صورت من برايم ناگوار است كه براى خاطر من كسى به زحمت بيفتد. من براى خودم مانعى ندارد اما ناگوار است برايم كه ببينم يكى از برادرهاى من براى خاطر من گرفتار شده است. ان شاء اللَّه خداوند همهتان را حفظ كند و موفق باشيد.