مىگويد اين را! اين مأمورش كرده براى وطنش كه اين وطن را به اين حال برساند كه حالا مىبينيد.
كشتارها نتيجه حكومت ناصالحان
آقا! امروز اطلاع دادند كه نمىدانم در تهران كشته، در خراسان كشته، در كجا كشته. اينها افتادهاند به جان مردم براى كشتن. اين مردكه آخر هم كه دارد نفس آخر را مىكشد مىخواهد برود، باز تا يك قتل عامهايى نكند دلش آرام نمىگيرد. وقتى بنا شد يك مملكتى به اين صورت درآمد كه آنهايى كه مقدرات اين مملكت در دستشان است صلاحيت براى اين مقام ندارند، وكيلْ صلاحيت براى اين مقام ندارد؛ وكلايى كه شاه تعيين كند كه نمىتواند آدم باشد آن وكيل! نمىتواند صالح باشد او. اگر به انتخاب مردم باشد مردمْ آدمِ خوب مىخواهند، مردمْ آدمِ صالح مىخواهند. اگر مردم آزاد باشند خودشان يك شخصى كه بدانند كه مرد صالح خوبى است تعيين مىكنند. آنها ديگر نمىروند دنبال بدها. آنكه دنبال بد مىرود آنى است كه بد است؛ بد دنبال بد! يعنى آن كسى كه چيزهاى خودش، استفادههاى خودش بسته به اين است كه مأمور بد داشته باشد، اگر مأمور خوب داشته باشد ممكن نيست كه بتواند كارهايش را اجرا بكند. اجراى دستورهايى كه مطابق با ميل خودش است، براى استفادههاى خودش يا استفادههاى اجانب، نمىشود الّا به مأمورهاى بد؛ انتخاب مىكند بدها را. غير صالحها را سرِ كار مىگذارند. مجلس را انتخاب كردند، اشخاصى را گذاشتند غير صالح؛ قهراً مجلس غير صالح به دولت غير صالح رأى خواهند داد. مجلسى كه براى مملكت و مصلحت مملكت ما نيست، دولتى [را] كه براى مصلحت ما نيست پيش مىآورد. نمىشود ... محال است غير از اين.
تا اساس اصلاح نشود، تا آن نقطه اول يعنى تا اين سلسله نرود فايده ندارد؛ بايد اينها بروند سراغ كارشان. بروند [سراغ] دزديهايى كه كردهاند در آن جزيره كه خريده! تازه خريدند. هشت هكتار خريدند و برايش همه چيز درست كردند. همه دار و دستهاش هم آنجا هستند؛ يعنى عائلهاش آنجا هستند. خودش هم حالا مىخواهد برود آنجا و يك