ملت نبايد بگذارند اين فرار كند. اين الآن در صدد است. گفتند رفته به جزيره كيش. البته رفتن او به جزيره كيش، من يك ... رفته است به جزيره كيش. و من اولش يك خوفى كردم كه اين گاهى وقتها كه از ايران، از تهران خارج مىشد آن وقت يك مفسدهاى مىخواست واقع بشود: امر مىكرد كه بكُشند و خودش مىرفت بيرون. من در ذهنم آمد كه مبادا براى فردا و پس فردا هم يك همچو تهيهاى ديدهاند، لكن محتمل است كه نباشد ان شاء اللَّه. بعضى هم گفتند رفته آنجا كه ديگر كار آخرى را انجام بدهد. اين البته در صدد است كه فرار كند. ملت ايران بايد نگذارند اين فرار كند. آن قدرى كه مىشود. آن قدرى كه ... امكان ندارد البته كه يك كسى بتواند سزاى عمل اين آدم را به او بدهد. يك آدمى كه سى و چند سال است مسلط شده است بر اين ملت و همه چيز ملت را به باد داده است. يك آدمى كه مادرها را به عزاى اولادشان نشانده است. و همين امروز كسى گفت كه يك زن بوده است كه سه تا بچه داشته، هر سه بچهاش كشته شدند. يك پدر و مادرى كه حالا وقتى مىآيند توى خانه مىبينند كه ديروز پنج نفر سر سفره بودند حالا دو نفر شدند، مگر مىشود كه اين را ما در اين دنيا بتوانيم جزايش را به او بدهيم؟ مگر يك آدم كه مىكشد يك كسى را، همان مقدار مىشود خودش را بكشند؟ همين بس. پول خون اين هم خون يك آدم است- اگر آدم باشد- كسى كه سى و چند سال است بر اين ملت تسلط پيدا كرده و كشتار كرده و آن طور كشتار كرده، و دزدى كرده و آن طور دزدى كرده، و خيانت كرده و آن طور خيانت كرده، و جنايت كرده و آن طور جنايت كرده، مگر بشر مىتواند كه اين را به سزاى اعمالش برساند؟ اين يك جان بيشتر ندارد مقابل يك نفر.
منطق سازشكارها
و حالا عجب! من گاهى وقتها از فهم بعضى اشخاص تعجب مىكنم كه مىگويند خوب حالا آمده، حالا آمده عذر خواسته ديگر! خوب، حالا بپذيريد! اين آمده گفته است كه من اشتباه كردم، خوب بپذيريد ديگر از او! چى بپذيريم؟ مگر خدا مىپذيرد از