چرا ندارد، فرموده است بكن، مىكنم. خداست فرموده است بكن، مىكنم. چرا؟ به من ربطى ندارد. «چرا» مال اين است كه يك كسى عادى باشد؛ آدم نداند كه صحيح است يا نه «چرا» مىگويد. شما وقتى پيش يك طبيبى كه تشخيص داديد طبيب است، وقتى مىگويد فلان كار را بكن نمىگويى «چرا»، نسخه كه مىدهد نمىگويى «چرا»، با اينكه طبيب است و يك بشر است.
خودسازى، پيش از قيام
بايد خودتان را بسازيد تا بتوانيد قيام كنيد. خود ساختن به اينكه تبعيت [كنيد] از احكام خدا: هر چه فرموده است اطاعت؛ هر چه فرمود نه، نه؛ هر چه فرمود آره، آره. وقتى اين طور شد، يك مرتبه، يك مرتبه پيدا شد يك مرتبهاى كه از براى انسان بايد باشد. اگر اين كار اين طور بشود كه هر چه فرمود نه، نه؛ و هر چه فرمود آره، آره شد، و اين تابع اراده حق تعالى شد كه هر چه فرموده است مىكنم، هر چه فرموده است نكن نمىكنم، اين از انسانيت يك «مرتبه» پيدا شده. مراتب ديگر هم زياد است. و اگر اين مرتبه از انسانيت هم پيدا شد كه من كارم كارى شد كه براى خدا اين كار را مىكنم، شكست ديگر در آن نيست. كارى كه براى خداست شكست در آن نيست.
ايرانىها اگر ان شاء اللَّه براى خدا قيام كردند شكست در آن نيست؛ يعنى اگر چنانچه اين مرد ادامه ظلم خودش هم تا آخر بدهد و ما موفق نشويم به اينكه او را خلعش كنيم از اين سلاح باطل، باز هم ما غم نداريم براى اينكه ما اطاعت خدا كرديم؛ چون اطاعتْ اطاعتِ خدا بوده است، شكست بخوريم اطاعتِ اللَّه است. پيغمبر در بعضى جنگها شكست مىخورد؛ شكست خورد در بعضى جنگها. حضرت امير در جنگ با معاويه شكست خورد؛ حضرت سيد الشهداء را كشتند؛ اما اطاعت خدا بود، براى خدا بود، تمام حيثيتْ براى او بود؛ از اين جهت، از اين جهت هيچ شكستى در كار نبود. اطاعت كرد، تمام شد؛ با اينكه خوب شكست هم داد همه را- همه سلطنت معاويه و اينها را- به هم زد همه اوضاع را؛ تا حالا هم الآن هست.
ان شاء اللَّه همهتان موفق باشيد، و همهتان به اين نهضت كمك بكنيد للَّه تعالى.