كند و راه بيفتد برود و مخالفت بكند و اظهار مخالفت و استنكار بكند؛ هر چه خواهد شد. در عين حالى كه به حَسَب قواعد معلوم بود كه يك عدد اين قدرى نمىتواند با آن عدهاى كه آنها دارند، مقابله كند لكن تكليف بود. اين يك سرمشقى است از براى شما و ما كه اگر عددمان هم كم بود بايد باز استنكار كنيم براى اينكه يك كسى آمده است و سلطنت اسلامى ايران را گرفته است. جايى كه بايد امير المؤمنين بنشيند اين نشسته، جايى كه بايد امام حسين بنشيند اين نشسته. سلطنت دارد مىكند- به خيال خودش- و اظهار اسلام هم مىكند! يزيد هم مىكرد! معاويه هم مىكرد. آنها جماعت هم مىخواندند، امام جماعت هم بودند. در مقابل يك كسى كه مسند اسلام را غصب كرده است، حكومت اسلامى را غصب كرده، بر مقدرات مسلمين حكومت مىخواهد بكند، اگر اين خيانتكار هم نبود غاصب بود؛ غصب كرده بود مقام را. اين مقام براى اشخاصى است كه شرايطى دارد. اسلام شرايطْ معين كرده براى آن كسى كه بايد تكفل امور مسلمين را بكند. اگر اين نفتهاى ما را هم به باد نداده بود و مراتع ما هم از بين نبرده بود و زراعت ايران را هم از بين نبرده بود و فرهنگ ايران را هم از بين نبرده بود و ارتش ايران را هم ضايع نكرده بود و اقتصاد ايران را هم به هم نزده بود و همه جهات ايران را هم به هم نزده بود، باز هم يك آدم غاصبى بود كه استنكار لازم داشت كه شما نبايد حكومت بكنيد؛ حالا كه همه اين صفات را دارد، همه اين كارها را هم كرده، همه جهات ايران را به هم زده است همان طورى كه سيد الشهداء- سلام اللَّه عليه- تكليف شرعى الهى مىخواست عمل بكند، غلبه بكند تكليف شرعىاش را عمل كرده، مغلوب هم بشود تكليف شرعىاش را عمل كرده. قضيه تكليف است. قضيه اين است كه مقابل يك نفرى كه دارد همه حيثيات اسلام و مسلمين را مىبرد و سلطه پيدا كرده است بر مقدرات مسلمين و سلطه مىدهد كفار را بر بلاد مسلمين، ارتش ايران را به دست مستشارهاى امريكا مىسپارد، مخازن ايران را به جيب اين و آن مىكند، فرهنگ ايران را ضايع كرده، ايران به يك شكل نمونه درآمده است، يك همچو آدمى كه بر مسندى نشسته است كه بايد مثل امام حسين- سلام اللَّه عليه- بنشيند، اين استنكار لازم دارد؛ يعنى بر همه مردم لازم است كه اين را به