شده است و همه ابعادش، ابعادِ از هم ريخته است. بله، براى شما خيلى كار خوبى است. لقمه چربى است براى خارجيها الآن نفت شرق و بخصوص نفت ايران و حجاز؛ اينها لقمه چربى است براى [آنها]؛ البته بايد پشتيبانى خودش را اعلام بكند. شوروى هم بايد پشتيبانى خودش را اعلام كند براى اينكه گاز را دارد مىبرد؛ منافع دارند اينها.
صداى مردم كه درآمده مىگويند ما مىخواهيم اين منافعى كه داريم، به طور عقلايى، به طور صحيح استخراج بشود و به طور صحيح فروش برود. ما نمىخواهيم كه نفت را تو جيب خودمان كنيم يا بخوريم، ما مىخواهيم نفت را بفروشيم؛ اما نمىخواهيم غارت بشود. ما نفتمان را مىخواهيم بفروشيم؛ هر مملكتى بهتر خريد اين نفت را، به او بدهيم و پول از او بگيريم؛ ارز بگيريم، نه آهن پاره بگيريم، نه طيارهاى كه به درد ما نمىخورد بگيريم. آن را بگيريم و صرف اين ملت بكنيم، اين ملتى كه آب ندارد.
زاغهنشينى دهقانان
آقا، شما ملاحظه تهران را نكنيد، و آن هم بالاى شهر تهران را، شما يك قدر اطراف تهران سوار شويد بگرديد، يك قدر اين چادرنشينها و اين زاغهنشينها را ملاحظه كنيد، ببينيد اينها چه زندگى دارند. همين تهران ما كه پايتخت است و [آباد] هست و به «دروازه تمدن» نزديكتر است؛ شما يك روز برويد بگرديد، يكوقت صرف كنيد ... برويد بگرديد اطراف تهران؛ ببينيد در چند جاى تهران يك محلههايى درست شده است كه اينها، خيلى كه خوب درست كرده باشند، يك خانه گلى؛ خودشان با هم دست به هم دادهاند و يك خانه گلى درست كردهاند براى يك عائلهاى. اينها چرا اينجا جمع شدهاند؟ براى «اصلاحات ارضى»! اصلاحات ارضى كه كردند، مردم در دهات خودشان ديگر نتوانستند بمانند؛ به هم خورد اوضاعشان، نتوانستند در آنجا بمانند. هجوم كردند طرف شهرستانها كه بيشترشان طرف تهران آمدند و اين بيچارهها حالا آمدهاند در تهران، بسيار ناگوار و سخت زندگى مىكنند. همه شان هم، آن چنان جوان نيستند كه بتوانند حالا يك حمالى بكنند، بتوانند يك چرخى را پيدا كنند و دور بگردند و چيز بفروشند؛ بسيارشان پيرمردند، پيرزنند، بيچارهاند، ضعيفند؛ و اينها دارند در زاغهها زندگى