هم فهميده، براى اينكه خوب، چند روز پيش از اين پشت راديو ديديد كه اقرار كرد به همه «اشتباهات»، منتها اسمش را «اشتباهات» گذاشت لكن اقرار به اين كرد كه تا حالا هر چه شده است كارهاى خلاف [بوده] و از اين به بعد نمىشود.
بنا بر اين، يك مسألهاى است كه خود ايشان هم- حالا گاهى وقتها يك كاسههايى كه از آش داغتر هم هست داريم ممكن است كه در بين مردم كه به حَسَبِ فكرْ عقب افتادهاند يا اينكه خير طمع دارند و باز ميل دارند كه شاه باشد و امريكايىها باشند، اينها باز شاه را بخواهند تنزيهش كنند يا بگويند چه است، ممكن است باشد- ولى خود ايشان هم تصديق كرد به اينكه در اين مدت اشتباهات بوده است. و ما هم عرض كرديم كه قضيه «اشتباهات» نبوده و تعمدها بوده است! و از آن وقت تا حالا هر چه كار كرديد شما بر ضد ملت كرديد. و سلطانى، اگر چنانچه ما فرض هم بكنيم كه يك سلطانى باشد كه روى قوانين درست آمده باشد روى كار، اگر چنانچه خيانت به يك ملتى كرد، اين ديگر لياقت سلطنت ندارد و ساقط است.
بطلان اصل رژيم سلطنتى
بنا بر اين، اين اصل اول و دوم كه اين نبايد باشد و رژيم سلطنتى يعنى يك رژيم كهنه غلطى از اول بوده و اصلًا به حَسَب عقل هم يك مطلب غلطى است كه مثلًا در هفتصد سال پيش از اين يك جمعيتى- ما فرض كنيم كه اگر هم اين جور بوده، با اينكه اين جور كه نبوده است اين؛ اين را خوب ما مىدانيم از اول اين طور نبوده است كه با تصويب ملت روى كار آمده باشند، سر سلسله قاجاريه را همه مىدانند كه ... آمد و زد و گرفت و زدند و به هم زد اوضاع را، خود رضا شاه را هم همه ما ديديم او را ديگر؛ آن شنيدنى است و اين هم ديدنى است كه ما كه يادمان هست ديديم كه ايشان هم آمد و گرفت و زد و چه كرد و با زور و با سرنيزه سلطه پيدا كرد و سلطنت پيدا كرد كه هيچ ابداً به ملت ارتباط نداشت؛ حالا ما فرض مىكنيم كه نه، يك سلطنتى را ملت آورده است روى كار- در هفتصد سال پيش از اين ملت ايران جمع شدند و يك سلطانى را، خودش را و اعقابش را