شاه رفت و رضا شاه آمد»! بعضى گفته بودند اين را به دكتر كه كار شما اين شد كه محمد رضا شاه رفت- خوب، محمد رضا آن وقت يك آدم بىعرضهاى بود و تحت چنگال او بود- او رفت و رضا شاه آمد يعنى يك نفر قلدر آمد. اينها آن وقت گفتند نمىدانستند كه بعدها رضا شاهِ چند آتشه است. [1] اين هم يكى از اشتباهات بود كه شده است. و حالا هم يك موقع حساسى است كه من از اشتباهات مىترسم. الآن ماها مكلفيم ديگر. خوب، ما اشتباهات را تا حالا ديديم، و من خوف اين دارم كه باز اقشار اين ملت ما، اين رجال علمى ما، رجال سياسى ما- عرض مىكنم كه- اشخاص روشنفكر ما، يك اشتباهى بكنند كه اگر اين اشتباه بشود ديگر ما تا آخر گرفتار هستيم. ديگر چنين نيست كه ما باز يك اميدى داشته باشيم كه يك انقلابى بشود ...
شما همه مىدانيد- و هر كس تاريخ را مىداند اين را مىداند- كه اين نهضتى كه الآن در ايران هست شبيهش در تاريخ ايران نبوده است. اگر نگويم در تاريخ دنيا نبوده، در تاريخ ايران نبوده. يعنى يك چيزى كه بچه هفت ساله با پيرمرد هفتاد ساله با لهجه واحد بگويند كه ما نمىخواهيم اين را! يك نهضتى كه سرنيزهها، توپ و تانكها، سربازها- عرض مىكنم كه- ارتش در خيابانها بگردند و مردم را زير بگيرند و مردم را بكشند و باز [مردم] بايستند با مشت گره شده بگويند نمىخواهيم. ما در تاريخ ايران- بىاشكال است- كه نداريم؛ در تاريخ [جهان] هم من نمىدانم هست يا نه كه يك همچو قصهاى مثل قصه ايران، يك همچو تحولى كه در ايران واقع شده است هيچ سابقه ندارد. و من مىدانم اين معنا را. و هر عاقلى بايد بداند كه اگر چنانچه اين نهضت خاموش بشود، ديگر قابل عود نيست. چنين نيست كه اين كليدش مثل كليد برقى باشد كه آدم حركتش بدهد روشن بشود و- نمىدانم- خاموش [بشود]. اين حرفها نيست در كار. اين با يك زحمتهايى و با دست خداى تبارك و تعالى يك همچو مطلب بىسابقه در ايران پيدا شده است و الآن هست. الآن در عين حالى كه دولتْ نظامى است و شهرهاى ايران اشغال شده