responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : صحيفه امام نویسنده : الخميني، السيد روح الله    جلد : 4  صفحه : 302

نمى‌خواهيد مملكت را راحت كنيد، مى‌خواهيد مملكت را بيشتر از اين به باد بدهيد! ما مى‌خواهيم نجات بدهيم اين مملكت را از اين دو قدرت، شما مى‌خواهيد كه اين مملكت تحت همين قدرت و سلطه باشد تا آخر. با چه صورت؟ با اين صورتى كه اگر «اعليحضرت» بروند، اين مملكت به هم مى‌خورد! اين «اعليحضرت» بايد باشند تا اين دو قدرت را جلويشان را بگيرد! آقا، اين «اعليحضرت» اين قدرتها را بر ما مسلط كرده و آن پدرش!

علت مخالفت با شاه‌

اين آقا مى‌خواهد، خيال مى‌كند كه ...- باز عين كلمه شاه كه ايشان زجر كشيده است (من را مى‌گويد)- كه خوب، ايشان يك زجرى كشيده، چى كشيده است- عين حرفى است كه شاه گفته است كه او غرض شخصى با من دارد، او دارد حسابها را (عين عبارت اوست) كه دارد حسابها را پاك مى‌كند- پس شما الآن بلندگوى «اعليحضرت» هستى در اينكه او گفت مملكتْ ما مى‌خواهيم و اگر من بروم مملكتى نيست! شما هم مى‌گوييد كه اگر شاه برود مملكتى نيست. اين يك تكه عين حرف اوست كه زديد. او مى‌گويد كه مملكت ما وضعى دارد كه اگر چنانچه ما برويم، آنها از آن طرف مى‌آيند و اينها از اين طرف. شما بلندگوى او هستيد! او مى‌گويد كه فلان آدم‌ [1] غرض شخصى با من دارد، حسابهايش را دارد حالا پاك مى‌كند (يعنى من) او را به حبس انداختم، من او را تبعيد كردم، او حالا از اين طرف پاك مى‌كند. ايشان هم بلندگوى اوست، همان عين او را مى‌گويد. من خيال مى‌كردم براى شاه ديكته مى‌كنند و حرفها را مى‌زند- و همين طور هم هست، ديكته از آن بالاترهاست- معلوم شد كه ديكته ديكته را ايشان مى‌خواند! [خنده حضار]. با ايشان بايد حساب كرد. آقا، من كه يك نخست وزير نبودم و يك بارگاه و قبه داشته باشم؛ من آنم كه حالا هم كه اينجا آمده‌ام، منزلم [را] ديديد كه شما [2] نمى‌توانيد تويش بنشينيد و بيشتر از اين هم نمى‌خواهم. اصلًا من توى حبس هم وقتى وارد شدم به‌


[1] امام خمينى.

[2] حضار.

نام کتاب : صحيفه امام نویسنده : الخميني، السيد روح الله    جلد : 4  صفحه : 302
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست