كرد! پاسبان ... [خنده حضار] هيچ در ذهن مردم وارد نمىشد با پاسبان بشود يك مخالفتى كرد؛ همه حساب مىبردند. يك پاسبان مىآمد سرتاسر بازار تهران، بازار قم، بازار شيراز، و امر مىكرد به اينكه ببنديد، [چه] بكنيد، بيرق بزنيد، بيرق مىزدند؛ چراغانى بكنيد، چراغانى مىكردند. حالا قضيه اين [است] كه به حكومت نظامى و سرنيزه و حكومت شاه و حكومت كذا ابداً مردم ديگر اعتنا نمىكنند! ما حكومت نظاميهاى سابق را ديديم: حكومت نظامى سابق همين كه مىگفتند فلان جا حكومت نظامى است، قرق مىشد؛ ديگر جرأت اينكه كسى مخالفت با حكومت نظامى بكند- با پاسبان- نمىكردند! با حكومت نظامى ... الآن شما ملاحظه مىكنيد كه حكومت نظامى در چند شهر ايران هست و هيچ كدام اعتنا نمىكنند مىريزند بيرون و فرياد؛ و آنها هم از اينكه حالا ديگر تعرض شديد بكنند، يكقدرى عقبنشينى كردهاند، زياد عقبنشينى كردهاند.
شاهنشاهى، كثيفترين رژيمهاى دنيا
اين وضع ملت ماست. مقايسه بايد كرد بين اين ملت، قبل از اين نهضت و حالا؛ مقايسه سى سال پيش از اين با حالا كه ملت ما تا چه حدود رشد سياسى كرده؛ رشد دينى، سياسى- دينى. آن وقت به آن وضع بود كه براى هيچ امرى دخالت براى خودش قائل نبود، كه به ما چه ربط دارد؟ مملكتِ خود شخص [شاه] است! اين اصلًا حرفى است رايج [كه] مملكت خودش است دارد ادارهاش مىكند و هر كار مىخواهد! ملت از خودش است، همه از خودش هستند، حالا از خودش هر كارى خواست مىكند! اين يك منطقى [بود] بين توده مردم الّا بعضيش- خيلى نادر كه آن هم حرف نمىتوانستند بزنند منطقشان اين نبود اما نمىتوانستند بگويند. توده مردم منطقشان اين بود كه شاه است ... مملكتش است، رعيتش هستند! اين منطق بود! بايد همهتان يادتان باشد در بيست سال، سى سال پيش از اين، مسأله اين طور بود كه منطق توده ملت مستضعف ما به واسطه خو كردن بر اين قلدريها و ديكتاتوريه، [دائماً] توسرى زدند و اينها عادت كردند به توسرى خوردن! ملتى چند سال، 2500 سال، 2500 سال ملتى زير لگد اينها بوده، ملتى كه 2500 سال زير اين پرچم كثيف بوده- شاهنشاهى كثيف ترين رژيمهاى دنيا و اشخاص