نصبش كرده بود به قضاوت؛ قاضى دادگسترىاش بود، يك شخصى رفت، يك شخص يهودى، رفت ادعا كرد به حضرت امير سرِ يك زرهى؛ و قاضى طلب كرد حضرت امير را. حضرت امير رفتند با يهودى، نشستند دوتايى آنجا. حتى [درباره] آدابش هم حضرت به او هى گفت كه تو به من زياد احترام نكن، فرق نداريم ما با هم. نشستند با هم، محاكمه كردند؛ قاضى حضرت امير را محكوم كرد كه بايد بدهى اين را؛ شما در تمام حكومتهاى دنيا (حضرتْ امام بوده آن وقت، آن وقت خليفه بود، سلطان بود، قاضىاى كه خودش نصب كرده بود، خواست او را كه بيا به محكمه قضا؛ رفتند. يهودى بود آن شخصِ طرفش؛ با هم نشستند در محضر قاضى. [1] قاضى بر خلاف حضرت امير رأى داد؛ محكوم كرد حضرت امير را) شما در تمام اين حكومتهاى ديپلماسى، حكومتهاىِ عرض مىكنم دموكراسى، پيدا بكنيد يك حكومت اين طورى؛ آن وقت بگوييد كه ديكتاتورى است. بله، شما خيال كرديد كه حكومت اسلام، اين حكومتى است كه در حجاز هست! حكومت حجاز به اسلام مربوط نيست. اينها هم يك ديكتاتورهايى هستند كه با صورت مىخواهند بگويند اسلام. يا آنى كه حالا در پاكستان- اين نظامى- [2] آمده، سرش نمىشود اسلام چيست.
تساوى حقوق در اسلام
حكومت اسلامى يك همچو حكومتى است. حاكمش با آن ادنى فردش در حقوق مثل هم هستند، و عملشان اين طورى بايد باشد. ما كه مىگوييم حكومت اسلامى، نترسيد از آنكه خيال كنيد حالا اگر حكومت اسلامى شد، يا اللَّه، مىافتند به جان مردم؛ همه مردم را چه مىكنند؛ فرهنگشان را كنار مىگذارند؛ نمىدانم كارهايشان را [رها مىكنند]؛ عقب مىروند به زمان كذا!
تحقير علما در زمان رضا خان
ن حرف مفتى است كه گفتهاند، براى اينكه مردم را غافل كنند و از اسلام مردم را رَم