حالا بياييم اينجا، تا بعد بتوانيم يك فلان محلى براى خودمان انتخاب كنيم. موقتاً آمديم به فرانسه.
الزام شرعى و عقلى
و من خودم را ملزم مىدانم، يعنى ملزم شرعى مىدانم، عقلى مىدانم، كه در يكوقتى كه مردم ايران قيام كردهاند و دارند كشته مىدهند، جوانهايشان را گرفتهاند، از آنها يك دستهاى را كشتهاند، يك دستهاى را حبس كردهاند، عدهاى از علماى ما الآن در حبس هستند، عده زيادشان در تبعيد هستند، و مردم همه از بچه كوچك تا پيرمرد ايستادهاند الآن در مقابل دستگاه شاه و همه با يك صدا مىگويند ما شاه را نمىخواهيم، همه مسئول مىشويم براى اين ملت. و اين ملت- هر ملتى- حق دارد خودش تعيين كند سرنوشت خودش را. اين از حقوق بشر است كه در اعلاميه حقوق بشر هم هست. هر كسى، هر ملتى خودش بايد تعيين سرنوشت خودش را بكند، ديگران نبايد بكنند. اين ملت ما هم الآن همه ايستادهاند و مىخواهند سرنوشت خودشان را تعيين كنند.
و اين است كه ما، اين آدمى كه به ما خيانت كرده است، به اسلام ما، به دين ما خيانت كرده است، مخازن ما را دارد به اجنبى مىدهد در مقابلش يا اسلحه مىگيرد و مردم را مىكُشد، و يا مىگيرد و مقدارى- يك مقدارش- را خرج همين كارها مىكند، باقىاش را هم خودشان و رفقاى خودشان از بين مىبرند، يك مردمى كه حالا ايستادهاند و دارند خون مىدهند براى اين كار، مايى كه در خارج هستيم مكلف هستيم كه با اينها همزبان باشيم. الآن آنها، همين الآن هم كه ما اينجا نشستهايم شما بدانيد كه در آنجا انقلاباتى هست. الآن در ايران، همين چند روز پيش از اين، در خيلى از جاهاى ايران آدم كشتهاند. خيلى است! الآن هم كه ما اينجا نشستهايم باز نمىدانيم، شايد الآن هم در ايران يك صدايى باشد و هست؛ اما حالا كشتار هست يا نه، الآن ما نمىدانيم. چرا؟ دوريم. هر روز اين مسائل هست. آنها در ميدان مبارزه هستند و مشغول مبارزه هستند، ماها اينجا بىتفاوت باشيم و مشغول به مثلًا كارهاى عادى خودمان باشيم! اين بر خلاف انصاف، بر خلاف انسانيت، بر خلاف شرع، بر خلاف همه اينها هست.