مخالفت روحانيون با بعضى از مظاهر تمدن در گذشته صرفاً به جهت ترس از نفوذ اجانب بوده است. احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبى، خصوصاً فرهنگ مبتذل غرب موجب شده بود كه آنان با اختراعات و پديدهها برخورد احتياطآميز كنند. علماى راستين از بس كه دروغ و فريب از جهانخواران ديده بودند، به هيچ چيزى اطمينان نمىكردند و ابزارى از قبيل راديو و تلويزيون در نزدشان مقدمه ورود استعمار بود، لذا گاهى حكم به منع استفاده از آنها را مىدادند. آيا راديو و تلويزيون در كشورهايى چون ايران وسايلى نبودند تا فرهنگ غرب را به ارمغان آورند؟ و آيا رژيم گذشته از راديو و تلويزيون براى بىاعتبار كردن عقايد مذهبى و ناديده گرفتن آداب و رسوم ملى استفاده نمىنمود؟ به هر حال خصوصيات بزرگى چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگى به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسئوليت در برابر تودهها، روحانيت را زنده و پايدار و محبوب ساخته است و چه عزتى بالاتر از اينكه روحانيت با كمى امكانات، تفكر اسلام ناب را بر سرزمين افكار و انديشه مسلمانان جارى ساخته است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حيات و معنويت هزاران محقق به شكوفه نشسته است. راستى اگر كسى فكر كند كه استعمار، روحانيت را با اين همه مجد و عظمت و نفوذ تعقيب نكرده و نمىكند، سادهانديشى نيست؟
مسئله كتاب آيات شيطانى [1] كارى حساب شده براى زدن ريشه دين و ديندارى و در رأس آن اسلام و روحانيت است. يقيناً اگر جهانخواران مىتوانستند، ريشه و نام روحانيت را مىسوختند ولى خداوند همواره حافظ و نگهبان اين مشعل مقدس بوده است و ان شاء اللَّه از اين پس نيز خواهد بود، به شرط آنكه حيله و مكر و فريب جهانخواران را بشناسيم. البته بدان معنا نيست كه ما از همه روحانيون دفاع كنيم، چرا كه
[1] نويسنده اين كتاب، سلمان رشدى، هندى الاصل مقيم انگليس و عضو «انجمن سلطنتى قلم انگليس» مىباشد. در اين كتاب وقيحانه به مقدسات اسلام، قرآن كريم و مقام شامخ پيامبر اكرم (ص) در قالب يك رمان مستهجن و ضد اخلاقى اهانت شده است. محافل صهيونيستى، دولت امريكا و جهان غرب به حمايت از انتشار اين كتاب برخاستند و حضرت امام خمينى با صدور فتواى ارتداد رشدى و وجوب قتل وى و ناشرين كتاب ضد اخلاقى او، به مقابله با هجوم فرهنگى دشمنان اسلام برخاست و موجى از بيدارى و مقاومت در جهان اسلام پديد آورد.