هم مدرس، كاشانى، اينها مردم سياسى بودند و مشغول كار بودند، اما به قدرى قدرت داشت اين دست قوى توطئهگر كه نمىشد از فكر حتى اهل علم محترم هم بيرون كرد به اينكه نه، مسأله اين طور نيست، مسئله حكومت در زمان پيغمبر بوده و سياست هم بوده در زمان امير المؤمنين بوده و سياست هم بوده، و اينكه همه نقل كردهاند و اين قدر غدير را بزرگ كردهاند، براى اينكه به ما بفهمانند، تعليم بدهند به ما كه اين طورى بايد باشد.
اشكالتراشى بعضى مقدسين در قضيه جنگ
ما الآن مبتلاى به جنگيم. يك دستهاى در همين قضيه هم دارند اشكالتراشى مىكنند، نه يك اشخاصى باشند كه حالا تأثيرى داشته باشند، اما هستند. هستند اشخاصى كه مىگويند كه بياييد صلح بكنيم، بياييد يك سازشى بكنيم. ما از تاريخ بايد اين امور را ياد بگيريم؛ به حضرت امير تحميل كردند، مقدسين تحميل كردند، آنهايى كه جبههشان داغ داشت و اضر [1] مردماند بر مسلمين، آنها تحميل كردند به حضرت امير حكميت را و تحميل كردند آنكه حَكَم بايد بشود، بعد كه حضرت امير با فشار اينها نتوانست، مىخواستند بكشندش اگر نكند؛ براى اينكه آنها [پيشنهاد] كرده بودند كه چه بايد چه بشود؛ «حَكَم قرار بدهيد، قرآن است، قرآن است اين». اين ابتلا را حضرت امير داشت، الآن نظير او را ما داريم. اينكه مىگويند، اين ور و آن ور مىافتند كه بگذاريد يك حكميتى پيدا بشود، بيايند حكم، حكم پيدا بشود كه كارها را انجام بدهد، تشخيص بدهد كه كى چى است، دنيا نمىداند كه كى متجاوز است؟! ما از آن قضيه بايد عبرت بگيريم و زير بار حكميت [نرويم]. ما در اين هفت سالى كه بوده است فهميديم كه اين حكمها كىها هستند و اينهايى كه مىخواهند صلح ايجاد كنند كىها هستند. قصه امام حسن و قضيه صلح، اين هم صلح تحميلى بود؛ براى اينكه امام حسن، دوستان خودش، يعنى آن اشخاص خائنى كه دور او جمع شده بودند، او را جورى كردند كه نتوانست خلافش بكند، صلح كرد؛ صلح تحميلى بود. اين صلحى هم كه حالا به ما مىخواهند بگويند، اين