] رفت دو مرتبه، سه مرتبه. مگر تمام مىشود شهوات انسان. علما [كه] با آنها مخالفت مىكردند آن وقت هم قدرت داشتند.
ملت يك ملت زندهاى بود كه همراهى مىكرد با اينها؛ كار از پيششان مىرفت. ما هم اگر زنده باشيم كار از پيشمان مىرود؛ اشتباه نكنيد. منتها ما هر كداممان يك حكمى داريم. اگر صد ميليون آدم صد ميليون رأى داشته باشد، اين نمىتواند كار بكند-
اجتماع مىخواهد؛ متفرقهها كار ازشان نمىآيد. اگر امروز علماى ايران، قم، مشهد، تبريز، اصفهان، ساير ارْجاء مملكت، اگر چنانچه اعتراض كنند به اين مطلب و به اين كثافتكاريهايى كه اينها دارند مىكنند، اين جنايتكاريهايى كه اينها دارند مىكنند، اين عياشيهايى كه اينها مىخواهند راه بيندازند و مملكت را به باد فنا بدهند، ملت را به باد فنا بدهند براى شهوات نفسانى خودشان، اگر اينها اعتراض بكنند، اعتراض دسته جمعى بكنند، شك نكنيد كه تأثير مىكند اما وقتى بنا شد كه يكى براى يك جهتى، يكى براى يك جهتى، يكى تكليف شرعى [را] اين طور مىداند، آن يكى تكليف شرعىاش را آن طور مىداند، اين مصيبت [است]. اينها مصيبت اسلام [است]. اسلام داشتنِ يك همچو معممينى برايش مصيبت است. مثلِ منِ معمم مصيبت است براى اسلام. من اين را براى شما مىگويم كه آتيه شما تاريكتر است خداى نخواسته از حالا.
قيام سيد الشهداء هم براى تشكيل حكومت بود
شما يك قدرى به فكر باشيد، يك قدر توجه داشته باشيد. هى ننشينيد تكليف شرعى براى خودتان درست كنيد: كار تنبلها! تكليف شرعىام اين نيست؛ تكليف شرعى آنى است كه پيغمبر ... شما قوهتان بيشتر از قواى سيد الشهداء است. قوايى نداشت در مقابل آن قوه [ولى] پاشد قيام كرد، مخالفت كرد، چه كرد، تا كشته شد. آن هم مىتوانست اگر تنبل بود- نعوذ باللَّه؛ مىتوانست بگويد كه تكليف شرعى من نيست. از خدا مىخواستند آنها كه سيد الشهداء ساكت باشد و آنها به خرسوارى خودشان سوار باشند. از قيام او
[1] دست خدا با جماعت است؛ منسوب به رسول اكرم (ص). صحيح ترمذى، ج 9، ص 10.