قضيه معاويه از چيزهايى بود كه با دست سابقين، آن مشايخ سابق، اين زحمت براى مسلمين و اسلام پيش آمد. اين اختلاف داخلى كه بدتر از هر نحو اختلافى بود پيش آمد و حضرت امير- سلام اللَّه عليه- مبتلا شد به اين اساسى كه آنها درست كرده بودند. و بعد از ايشان هم حكومت از صورت اسلامى بكلى خارج شد و به صورت مَلِكُ الملوكى يا شاهنشاهى بيرون آمد. و تا آخر هم، تا حالا هم اسلام به خودش يك حكومت اسلامى [نديد]، مگر يك چند صباحى كه حضرت امير- سلام اللَّه عليه- بعد از رسول اللَّه و بعد از آن حرفها متصدى امر شدند؛ آن هم با آن همه گرفتاريهايى كه پيدا كرد: گرفتارى جنگ جمل، گرفتارى صفين، گرفتارى جنگ خوارج- آن همه گرفتاريها كه بود. مع ذلك اين چند صباحى كه حضرت امير- سلام اللَّه عليه- حكومت كردند و برنامه حكومتى خودشان را تعيين كردند، همين چند صباح هم، براى مسلمين و براى اسلام يك درس عبرتى شد؛ يك مطلبى شد كه فهميدند كه اسلام يعنى چه؛ تا اندازهاى- همين چند صباح.
جلوهاى از حكومت اسلامى على (ع)
اگر گذاشته بودند كه در پناه حكومت اسلامى، اگر گذاشته بودند در حكومت اسلامى و در پناه اسلام، حكومت تشكيل بشود و مردم در پناه حكومت اسلامى باشند، اين همه گرفتاريهايى كه از براى ماها الآن هم پيش آمده است، اينها هم- شايد- پيش نمىآمد. حاكمى كه از طرف خداى تبارك و تعالى تعيين شد از براى امت، آن شخصى بود كه وقتى به حكومت رسيد، وقتى كه با او جمع شدند و بيعت كردند بعد از آن خرابكاريهايى كه شده بود تا آن روز و بعد از آن مصيبتهايى كه براى اسلام پيش آوردند و تا حالا هم فسادش باقى مانده است، آن شخصى بود كه وقتى كه به حكومت رسيد در حال حكومتش زندگىاش از جميع زندگى امثال ماها و شماها، طلاب علوم دينيه، امثال اين بقالها و اين كاسبها، زندگى او پست تر بود. يك تكه نان جو بود كه در آخر عمر مباركشان، از قرارى كه گفته شده است، از بس خشك بود حضرت با دستشان