يادنامه [به خانم فاطمه طباطبايى (پاسخ به درخواست اشعار و تذكرات اخلاقى)]
زمان: 30 ارديبهشت 1364/ 29 شعبان 1405
مكان: تهران، جماران
موضوع: يادنامه امام درباره اشعارشان و تذكرات اخلاقى
مخاطب: طباطبايى، فاطمه
بسمه تعالى
عاقبت، اصرار مكرر فاطى [1] غلبه كرد، و من از اين چاه خشكيده براى خاطر او چند دَلوى آب گلآلود كشيدم. من نه شاعر بوده و نه هستم؛ و نه دعوى آن دارم. اكنون كه به سن كهولت رسيده و اگر فى المثل چيزى داشتهام ته كشيده، و با دفترى سياه و كولهبارى از گناه به درگاه او- جلّ و علا- به اميد بخشش و رحمت رو آوردم، اعتراف دارم كه نقطه سفيدى در نامه عمل ندارم؛ چون حسنات تخيلى و طاعات صورىام سيئاتى است كه از حد خودپرستى و خودخواهى فراتر نرفته و حجابهاى ظلمانى و وساوس شيطانى بوده؛ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ،[2] كه بايد از آنها بيش از معاصى استغفار كنم، و از خود و عمل خود مأيوسم، لكن از فضل خداى متعال و رحمت او- جل و علا- مأيوس نيستم و به رحمت و نعمت واسعه او اميد بستم.
و تو اى دخترم به خود آى، و از خود سفر كن؛ يا لا اقل به خيال سفر باش. و بدان آنچه شنيديم از طبلى ميان تهى بوده؛ و آنچه گفتيم لقلقه لسان. خداوند به رحمت خود تو را يارى دهد كه چون نويسنده، عمر را صرف لا يعنى [3] نكنى.