تبارك و تعالى اگر اراده فرموده باشد تمام اين كيْدها به خودشان بر مىگردد. تكليف ما اين است كه در مقابل ظلم بايستيم و اين كسى كه تعدى به ما كرده است، تو دهنى به او بزنيم و تا اين قضيه را دنيا قبول نكند اين جنگ هست و جنگ هم از طرف آنها هست، از طرف ما نيست. زدن اين طور مراكز هم از طرف آنهاست. شما مىآييد نماز جمعه را مىزنيد. نماز جمعه را كه مىزنيد خيال مىكنيد ملت ما عقب مىنشيند! مىبينيد كه در نماز جمعه چه كردند. اين يك مطلبى است گفتنى، تاريخى، تا كسى نبيند آنجا را، آن منظره را نبيند، باورش نمىآيد كه زن بچهاش تو بغلش است، مرد بچهاش پهلويش است هيچ حركت نكند، اين همه فشار، هيچ حركت نكند، از آن ور انفجار، آن نامردها، از آن طرف هم آن طور رگبارى كه ملاحظه كرديد همه. مع ذلك همه هم با طمأنينه نشستهاند سر جاى خودشان و هيچ ابداً حركتى نمىكنند. و ملت، يك همچو ملت است.
ملت اين طورى ديگر دنبال اين نيست كه گوشتش ارزان است يا گران است، دنبال اين نيست كه كم است يا زياد است. اين دنبال اين است كه اسلام را بزرگ كند. همان طورى كه پيغمبر اكرم هم بوده، پيغمبر اكرم هم اين طور بوده، دنبال اين بوده كه اسلام تقويت بشود، حالا خودم كشته شدم، بچهام كشته شد، از بين رفتند، سيد الشهدا؛ بچههايم اسير شدند .... خوب! مىبينيد كه در روايات هست كه هر چه به ظهر عاشورا نزديك مىشد، حضرت سيد الشهدا صورتش شكفتهتر مىشد. براى چى؟ براى اينكه مىديد كه دارد مىرود پيش خدا. او نظر به «او» داشت، نه نظر به اينها داشت. نظر به اينها- هر كدام كه مربوط به خدا باشد- به عنوان مربوط به خدا، و الّا نه اينكه به اين نظر داشت كه پسر دارد، اولاد دارد، اين حرفها نبود در كار.
بنا بر اين، ما بايد استقامت كنيم و آن چيزى كه نگرانى پيغمبر هست كه نبادا ملتش استقامت نكنند و اين امر خدا را اطاعت نكنند، بايد ما كارى بكنيم كه اين نگرانى نگذاريم در حق ما ثابت بشود. و من از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه همه اين قشرهاى ملت را از مجروحين، مصدومين، شهدا و خانوادههاى اينها و مفقودين ما و اسراى ما، همه اينها را هم سالم نگه دارد و شهداى ما را بيامرزد و در جوار خودش نعمت