حكومت تشكيل بدهد. جنگهايى كه در داخل پيش آوردند آنهايى كه مدعى اسلام بودند و با اسم اسلام با ايشان معارضه كردند، و با اسم اسلام، اسلام را كوبيدند و با اسم قرآن كريم ايشان را از مقصد بازداشتند. اگر آن حيلهاى كه معاويه و عمرو عاص به كار برده بودند، آنهايى كه از طبقه مقدسين باصطلاح بودند مانع نشده بودند از اين كه حضرت امير بشكند آن حيله را و آن حيله شكسته مىشد، سرنوشت اسلام غير از اين بود كه حالا هست، نه غير از آن بود كه بعدها بود. شايد قضاياى امام حسن- سلام اللَّه عليه- و آن ابتلائاتى كه او پيدا كرد و قضيه كربلا پيش نمىآمد. و جرم گناه همه اين امور به گردن آن مقدسين نهروان بود كه لعنت خدا از ابد تا آخر با آنها باشد. اگر آن روز در خود زمان پيغمبر ابتلائات- گذاشته شده بود- مىگذاشت، ايشان آن حكومتى كه مىخواهد، و آن وضعى كه مىخواست پيش بياورد، پيش مىآمد، باز هم اين مسائل پيش نمىآمد، لكن نگذاشتند. يك دسته به اسم اسلام به دشمنى برخاستند، و يك دسته احمق هم كه در اطراف ايشان بودند باز به اسم قرآن دست ايشان را بستند، دست امير المؤمنين را. و اين يك تأسفى است كه براى مسلمين تا ابد بايد باشد. اگر از اول آن نحوى كه مىخواست ايشان، تحقق پيدا كرده بود، و دنبال او هم حضرت امير آن نحوى كه مىخواست عمل شده بود اين گرفتاريها پيش نمىآمد، لكن تقديرات الهى اين طور بود. و ما بخواهيم مسائل آنجا را بگوييم، از مسائل روز خودمان كه شبيه همان مسائل است بازمىمانيم. ما امروز هم گرفتار به همان مسائل هستيم. همان مسائلى كه آنها مبتلا به آن بودند با وضع ديگرى هستيم. دامنهاش، منتها توسعهاش براى خاطر وضع دنيا عوض شده و بيشتر شده است. آن روز اگر چنانچه حضرت رسول- سلام اللَّه عليه- و حضرت امير- سلام اللَّه عليه- مبتلا بودند به يك نحو محدودى و نگذاشتند صداى آنها برسد، و همان مقدار كه رسيد مىبينيد كه نورانيتش عالم را گرفته است، امروز با يك وضع بسيار توسعه دارى، اسلام مبتلا به آن هست. آنها نگذاشتند كه يك حكومت اسلامى تحقق پيدا بكند، با اسم اسلام. امروز هم ما مبتلاى به همين معنا هستيم كه با اسم اسلام مىخواهند نگذارند كه