خودت را بالاتر از ديگران مىدانى؟ تويى كه ديگرى را كانديدا مىكنى، ديگران كه غير از اين هستند لايق نمىدانى؟ اين را لايقتر و احسن مىدانى؟ تويى كه فعاليت مىكنى و تبليغ مىكنى براى انتخابات، تبليغ خودت را مىكنى يا تبليغ براى اسلام مىكنى؟ اگر براى رسيدن به مجلس است، دلت مىخواهد مجلس بروى و مىگويى مجلس يك مقامى است، شما تبليغ براى خودت مىكنى كه همان تبليغ براى شيطان است. و اگر تبليغ مىكنى كه بروى خدمت بكنى، من چون مىتوانم خدمت بكنم چرا كنار باشم، بروم خدمت بكنم، اين شخص چون لايق است چرا كنار باشد، بيايد خدمت بكند، اگر اين طور باشد اين براى خداست. و اين گاهى وقتها به خود آدم اشتباه مىشود.
بسيارى از اوقات هست كه انسان خودش در كارهاى خودش اشتباه مىكند. يعنى، انسان چون حب نفس دارد خودش را مىخواهد و همه چيز را هم براى خودش مىخواهد، مگر اينكه به رياضات اين طور نباشد. اين چون حب نفس دارد بسيارى از امور كه از خودش صادر مىشود يا از كسانى كه از خودش هستند، اولاد خودش، برادر خودش، عيال خودش، اينها به نظرش خوب مىآيد. و گاهى همين اگر صادر بشود از يك كس ديگرى به نظرش بد مىآيد. اين براى همين است كه، حب نفس اينجا پرده پوشيده است روى واقعيت و نمىتواند انسان تشخيص بدهد. بايد انسان توجه كند به اينكه آيا من كه مىخواهم يك كسى را انتخاب كنم، اگر اين كس يك نفر ديگرى از او بهتر بود لكن ارتباطى با من نداشت بلكه با من هم دلخورى داشت، آيا او را كانديدا مىكردم؟ اگر او را هم كانديدا مىكرد معلوم مىشود كه اين براى خدا دارد كار مىكند، كار به خودش ندارد. و اگر اين طور نشد بداند كه مسأله، مسأله شيطانى است نه مسأله خدايى. و اين دقيق است و اين از آن امورى است كه بر انسان پوشيده مىماند. و دوستان و برادران كه همه مسئول هستند بايد در كارهاى خودشان دقت كنند كه براى چى من اين كار را مىكنم؟ من كه متكفل توزيع شدم يا در شوراها رفتم براى چى رفتم آنجا؟ مىخواهم چه بكنم؟ منى كه متكفل مخابرات هستم براى چى آنجا رفتم؟ چه نظرى دارم؟ منى كه در مجلس مىروم براى چى مىروم و چه نظر دارم؟ منى كه در ارتش خدمت مىكنم براى چى مىكنم؟