تعالى مىخواهم كه هدايت كند اين جوانها را، اين دخترها را، اين پسرها را كه در دام اينها ديگر نيفتند يا از دام اينها ان شاء اللَّه، خارج بشوند.
تقدير از رزمندگان
و بايد تقدير كنم از ارتش و سپاه و ژاندارمرى و ساير قواى مسلح و مردمى كه بحمد اللَّه با قدرت پيشروى دارند مىكنند و در همين «چزّابه» [1] هم كارهايى انجام دادهاند و ان شاء اللَّه، انجام مىدهند و اميدوارم كه به فتح آخرى نزديك باشيم. و فتح ما آن وقتى است كه عراق و ايران و ساير كشورهاى اسلامى همه مرفه باشند و همه بتوانند آسوده و بدون قدرت قدرتمندان و بدون سلطه آنها به زندگى خودشان ادامه بدهند.
و چيزى كه در اين چند روز مراجعه شده است زياد به اينجا و احمد، [2] به من كراراً، گفتهاند كه زياد مراجعه شده است، من چند روز پيش از اين راديو را گوش مىكردم، ديدم كه راديوى خارجى گفت كه فلان گفته است كه خمينى در حال مرگ است. من ياد يك قصهاى افتادم و آن اينكه يك نفر بود كه مىخواست اظهار قدرت و پهلوانى بكند. در يك جلسهاى گفت كه من آنم كه چه كردم، چه كردم، كارهايش را شمرد و من جمله، گفت من آنم كه فلان آدم، فلان پهلوان را در فلان جا كشتم و چه كردم. آن آدم حاضر بود، گفت كه آن كسى كه شما كشتيد حرفهاى شما را دارد مىشنود! من ياد اين افتادم كه آن كسى كه آن آقا گفته است كه در حال مرگ است، حرفهاى ايشان را شنيده و به اين سبك مغزى خنديده است. من ان شاء اللَّه، اميدوارم كه آنها هم كه در خارج هستند ديگر برگردند، ديگر ول كنند اين مسائل را، مىدانند كه پيشروى نمىكنند، مىدانند كه با اين ملت نمىشود طرف شد. خوب، هى ادعا مىكنيد كه ملت با ماست، خوب اگر ملت با ماست بياييد با ملت همكارى بكنيد، با دولت همكارى بكنيد، نه اينكه برويد كنار بنشينيد و هى دسته دسته درست كنيد و هر كدام به ديگرى هم فحش بدهد.
[1] چزابه، يكى از مناطق جنگى كه ارتش و سپاه ايران در آنجا به پيروزيهاى بزرگى دست يافتهاند