امور مهم است، لكن اگر ما يك وقت احتياج داشتيم به اينكه علما و افراد مستعد الآن تحصيل علم را كنار بگذارند و بروند در جبههها و دلدارى بدهند به اينها، هدايت كنند اينها را يا بروند به شهرهاى دور افتاده و هدايت كنند آنها را، اين مستحب بسيار بزرگ را بايد كنار بگذارند، بروند آن كار را انجام بدهند؛ براى اينكه آن واجب است. انجام بدهند، بعد كه آرامش حاصل شد برگردند آقايان تحصيل بكنند چنانچه همه متصديان روحانى كه هستند، الآن از باب اينكه مىبينند كه نمىتواند و نخواهد توانست كسان ديگر اداره اين كشور را آن طورى كه اسلام مىخواهد اداره بكند و ما تجربه كرديم كه نشد، اين آقايان با اينكه شغلشان اين نيست و حالا من عرض مىكنم كه بناى روحانيون بر اين نيست كه حكومت را بگيرند. حكومت چيست؟ اما بناى روحانيون بر اين نيست كه اسلام را حفظ كنند؟! ما گمان مىكرديم كه در بين روشنفكران ما- به اصطلاح- خوب، اشخاصى پيدا مىشوند كه متعهدند و حفظ مىكنند اين را. اگر حالا هم پيدا شد يك همچو اشخاصى، يك همچو جمعيتهايى، آقايان پستهاى مهمتر دارند، مىروند سراغ كارشان؛ آقاى هاشمى هم مىروند، آقاى خامنهاى هم مىروند و همه كسانى كه متصدى هستند. اما، ما چه بكنيم؟ امروز وضع ما، وضع ايران، وضع گرفتاريهاى داخل و خارج به جورى است كه بدون اينها نمىشود اداره كرد اين مملكت را؛ يا مىكشانندش به طرف امريكا و يا كمونيسم؛ يا مىكشانندش به طرف امريكا و سرمايه دارى يا مىكشانندش طرف كمونيسم و آن بساط، و ما لازم است برايمان حفظ كنيم.
بىسابقه بودن چنين حكومتى در طول تاريخ
خوب، ما جواب خدا را چه بدهيم؟ جواب اين شهدايى كه براى اسلام جنگ كردهاند، چه بدهيم؟ و آن اشخاصى كه الآن هم كارشكنى مىكنند، واقعاً چه جوابى فكر كردهاند؟ آنهايى كه اعتقادى به اين مسائل ندارند، خوب راحتند؛ مىگويند كه چيزى، خبرى نيست، «لا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْىٌ نَزَلَ.» [1] آنها حالا راحت است وضعشان. آنهايى كه
[1] «نه خبرى آمد و نه وحىاى نازل شد». اشاره به شعرى كه يزيد سروده است.